فیلم

نقد و بررسی «گتسبی بزرگ»

این داستان در دهه 1920 اتفاق می افتد. نیک کاراوی (توبی مگوایر) آن را از یک آسایشگاه روایت می کند. این در مورد جی گتسبی (لئوناردو دی کاپریو) است که بسیار ثروتمند و مرموز است که مهمانی های زیادی برپا می کند و علاقه زیادی به دیزی (کری مولیگان) دارد و مشکل این است که او با شخص دیگری ازدواج کرده است.

در واقع به جز دی کاپریو و توبی مگوایر در نقش نیک کاراوی، کل بازیگران اکثرا استرالیایی هستند که قابل انتظار است زیرا بیشتر فیلم در آنجا فیلمبرداری شده است. باید گفت که استودیوی استرالیایی در بازسازی نیویورک دهه بیست و بخش شیک و پر زرق و برق لانگ آیلند که بیشتر داستان در آن می گذرد، کار شگفت انگیزی انجام داد.

از آنجایی که کتاب در شخصیت نیک کاراوی نوشته شده است، این حرکت خوبی بود که مگوایر داستان را روایت کند. روایت توبی پیشینه داستان را به ما می دهد و کاراکتر کاراوی آن طور که باید عمل می کند.

لئوناردو دی کاپریو در نقش گتسبی صعود کننده اجتماعی که افسانه خود را می بافد، کار فوق العاده ای انجام می دهد و میهمانی های افسانه ای در لانگ آیلند برگزار می کند، جایی که مشروبات الکلی غیرقانونی آزادانه در جریان است. اما به زودی قرار است همه چیز از او گرفته شود.

“گتسبی بزرگ” باز لورمن نسبتاً دقیق به رمان کلاسیک است و بیشتر مضامین آن را دست نخورده نگه می دارد. با این حال، استعداد خود لورمن بعد جدیدی به داستان می بخشد.

از نظر بصری این فیلم فوق العاده خیره کننده است. از ست های باشکوه گرفته تا لباس های دورهمی دقیق، این فیلم برای چشم ها لذت بخش است. بسیاری از مخاطبان ممکن است نگران موسیقی به روز شده باشند، اما چیزی برای ترس وجود ندارد. آهنگ Jay-Z به خوبی با فیلم کار می کند و مکمل دورانی است که در آن اتفاق می افتد.

کارگردانی در این فیلم بی عیب و نقص است. فیلمبرداری فوق‌العاده است و واقعاً به تماشاگر اجازه می‌دهد تا هنر خالصی را که برای ساخت این فیلم انجام داده است جذب کند.

لورمن انرژی بالایی را در طول فیلم حفظ می‌کند و سکانس‌های مهمانی به گونه‌ای طراحی و تدوین می‌شوند که باعث می‌شود دوست داشته باشید در آن شرکت کنید.

تدوین در فیلم یکپارچه است و تماشاگر را واقعا درگیر می کند. انتقاد رایجی که فیلم دریافت می کند این است که بیشتر سبک است تا ماهیت، با این حال، تفسیر مدرن مضامین و اخلاقیات خود را از داستان کلاسیک F. Scott Fitzgerald فراموش نمی کند.

اجراها توسط کل بازیگران فوق العاده است. دیزی کری مولیگان به همان اندازه که انتظار می رود بی دقت است، اما او همچنین می تواند پیچیدگی هایی را در نقش خود نشان دهد.

توبی مگوایر یک آواتار عالی برای ما است که با ورود به این فیلم می توانیم آن را به عهده بگیریم. او بسیار تماشاگر است زیرا همه چیز را در حال رخ دادن می بیند، اما در نهایت از تغییر چیزی درمانده است.

برترین های واقعی فیلم جوئل ادگرتون و لئوناردو دی کاپریو هستند. ادگرتون در نقش تام بوکانان شخصیت زیادی را به همراه خود می آورد که در کتاب وجود ندارد. او کمی حساس تر و آسیب پذیرتر است، مخصوصاً وقتی راز همسرش را درمی یابد.

اجرای شایسته و جایزه واقعی از گتسبی برای دی کاپریو است. او معتقد است که مردی قابل احترام، اما از نظر ایده آلیستی دیوانه است. عملکرد او نه تنها قانع کننده، بلکه جذاب و امیدوارکننده است. او واقعاً شایسته تقدیر است.

به طور کلی، «گتسبی بزرگ» یک فیلم فوق العاده سرگرم کننده و جذاب است. این به طرز وحشتناکی دست کم گرفته شده است زیرا مملو از جوایز بصری، صحنه، لباس، کارگردانی و اجراهای ارزشمند است.

برای هر کسی که از رمان کلاسیک لذت می برد یا حتی در مورد آن چیزی شنیده است، زمان بسیار خوبی برای تماشای فیلم است. این فیلم نه تنها به طور چشمگیری رضایت بخش است، بلکه کاملاً طنز و تماشایی است که شبیه هیچ فیلم دیگری نیست.

گتسبی در روشی فراتر از تصورات خود به موفقیت دست یافته است. در سنت واقعی هوراسیو الجر، او سخت تلاش کرده است تا خود را بهبود بخشد، اما زمانی که گذشته‌اش بر او سایه می اندازد و تصویر خوش ساختش را تهدید می‌کند، او با ظرافت و بدون زحمت آن را تغییر می‌دهد، گذشته‌اش را تغییر می‌دهد و تا زمانی که به واقعیت تبدیل می‌شود، در تغییر ساکن می‌شود.

برخلاف قهرمانان الجر، او از صراط مستقیم پیروی نکرده است. او ثروت افسانه‌ای خود را از طریق دستفروشی و کلاهبرداری سهام به دست آورده است.

این باور، که او می تواند گذشته خود را تغییر دهد، تا آن را اصلاح کند، به او یک روکش محترمانه بخشیده است که او را در جای خوبی با ارتباطات دنیای زیرین خود قرار داده است.

دیزی عشق بزرگ گتسبی بود، اما او را از دست داد، و حالا در آخرین تلاش او می‌خواهد برای آخرین بار گذشته خود را اصلاح کند. او قرار است عشقش را پس بگیرد و همه چیز را آنطور که باید باشد بسازد.

لئو دکاپریو تنها بازیگر این نسل است که می‌تواند نقش گتسبی را بازی کند، همانطور که رابرت ردفورد تنها می‌توانست نقش گتسبی را در نسل قبلی بازی کند.

گتسبی دکاپریو نیرومند و قاطع است. او مردی مصمم با دستاوردهای چشمگیر و توانایی بزرگ است. او برنامه ای دارد و قرار است آن را اجرا کند و تا آنجا که به او مربوط می شود، به دلایل درست پیش می رود.

تام بوکانن (جوئل ادگرتون) رقیب گتسبی است. او و دیزی زمانی ازدواج کردند که دیزی دیگر نمی توانست منتظر بماند تا گتسبی خودش را لایق او ثابت کند. تام به همان اندازه ثروتمند است، شاید حتی ثروتمندتر از گتسبی، اما ثروت او قدیمی است، او یک اشراف زاده با احساس عمیق استحقاق است. او مقام و ثروت دارد زیرا قرار است موقعیت و ثروت داشته باشد و قرار نیست همه اینها و قطعاً همسرش را بدون دعوا به این پول غاصب جدید گتسبی واگذار کند.

وقتی تام از فلسفه‌های نژادی پست خود حمایت می‌کند، ممکن است فکر کنیم که روزی ممکن است واقعاً کاری در مورد آن انجام دهد.

دیزی (کری مولیگان) نقش سختی است. در تمام زمانی که گتسبی صرف تلاش برای اثبات اینکه به اندازه کافی برای دیزی خوب است می کند، مخاطب، برای کتاب یا فیلم، به سمتی هدایت می‌شود که گتسبی به اندازه کافی برای او خوب نیست.

لورمن مطمئناً مهمانی‌های گتسبی را افراط و تفریط تصور می‌کند، اما آنها قرار است بیش از حد باشند، ماتریالیسم بیش از حد بخشی از نکته داستان است. مواقعی وجود دارد که لورمن نمی‌تواند در مقابل خود مقاومت کند و احساس می‌کند که مجبور است مسائل را با مقداری شکوفایی بصری نقطه‌گذاری کند.

با این حال، تصمیم او برای سه بعدی شدن، به نظر عاقلانه بود. به نظر می رسد شخصیت ها از صفحه بیرون می آیند و در کنار شما قرار می گیرند. شما شخصاً با آنها آشنا می شوید و بعد از همه این یک داستان بسیار شخصی است.

نظر بینندگان یا خوانندگان درباره شخصیت‌ها هرچه باشد، گتسبی و دیزی همدیگر را دوست دارند.

این سوال پیش می‌آید که آیا در عصر آگاهی طبقاتی، حتی جنگ طبقاتی، که توسط ماتریالیسم اجباری در جهانی در حال تغییر آنقدر سریع است که ما نمی‌توانیم آن را تغییر دهیم، می‌توان زندگی شاد تا آخر عمر را ممکن کرد. لورمن به این مضامین وفادار می ماند و خود کنجکاوی مشتاقانه در مورد آنها نشان می دهد.

چیزی که او خلق کرده است یک اثر هنری است که به خوبی خود را نشان می دهد.

گتسبی بزرگ اثر اثر اف. اسکات فیتزجرالد یک کتاب عالی، با داستانی زیبا و شگفت انگیز است و یکی از آن کتاب‌هایی است که می‌توانید  آن را یک‌جا بخوانید و اصلاً احساس خستگی نکنید.

گتسبی بزرگ که در سال 2013 منتشر شد، نسخه هایی در سال های 1974، 1949 و 2000 دارد. همه آنها چیزهای خوبی داشتند، اما تعداد نسبتاً زیادی نقص داشتند و عدالت را در مورد کتاب انجام ندادند.

این به هیچ وجه به این معنا نیست که نسخه جدید 100٪ بی نقص است زیرا اینطور نیست و آن نیز به طور کامل عدالت را در مورد کتاب رعایت نمی کند. علیرغم برخی نکات سبک‌شناختی مشکوک، روح کتاب و نثر و همچنین عصر جاز به گونه‌ای است که نسخه ها واقعاً چندان خوب عمل نکرده‌اند.

فیلم در بیشتر موارد عالی به نظر می رسد، به زیبایی فیلمبرداری شده است و لباس ها و دکورهای مجلل هیچ گاه از نفیس کم ندارند. صحنه های مهمانی به طور کلی دارای زرق و برقی است که هر مهمانی دهه 20 می تواند داشته باشد.

همچنین از نظر جزییات، معتبرترین مدل در دهه 20 است، مانند لباس دیزی و موهای کوتاه شده اش که بسیار دقیق است. جایی که گتسبی بزرگ (2013) بهترین امتیاز از چهار اقتباس را به دست می‌آورد، در به تصویر کشیدن عصر جاز است، زرق و برق‌آمیز است اما حس سرگرمی، خطر و هیجانی نیز وجود دارد که قبلا وجود نداشت.

روایت نیک دارای خطوط زیادی است که مستقیماً از کتاب خارج شده است و بسیاری از دیالوگ ها یکسان هستند. داستان زندگی، احساسات و شوری دارد که فیلم 1974 به دلیل وفاداری بیش از حد نداشت و ساختار و ماهیت هنوز در مورد گتسبی یک معما است .

البته باید گفت که از 20 تا 30 دقیقه اول یک وسوسه واقعی برای خاموش کردن فیلم وجود دارد، اما اگر با آن بمانید، پیشرفت بزرگی نسبت به آنچه قبلا دیده شده بود، اتفاق می افتد. برخی از وسایل آسایشگاهی خوششان نمی آید، در واقع نیک که داستان را به گذشته برای شخص دیگری تعریف می کند، وسیله داستان سرایی چندان بدی نبود و بهتر از نسخه 2000 این کار را انجام داد.

دی کاپریو در این نقش بسیار کاریزماتیک تر است و احساس رمز و راز، جذابیت بیشتر، اشتیاق بیشتر و احساس غرور بیشتر در او وجود دارد. کری مولیگان همچنین بهترین شخصیت دیزی است، شخصیتی که قبلاً اصلاً خوب بازی نمی شد. با مولیگان او زیباست و خیلی بی‌تفاوت یا تند بازی نمی‌کند، جذابیت و روحیه‌ای در او وجود دارد، اما نمی گذارد ما فراموش کنیم که دیزی کم عمق و خودخواه است. شیمی بین این دو نسبت به نسخه‌های دیگر قانع‌کننده‌تر است، به نوعی سرد است، اما به این معناست که عشق آنها ناسازگار است.

جوئل ادگرتون بعد از بروس درن دومین تام برتر است. او از نظر فیزیکی بیشتر به شخصیت شباهت دارد، اما پس از درن تنها بازیگری است که در واقع نگرش و رفتار تام را دقیقاً به درستی دریافت کرده است، او واقعاً خشن است اما به جای اینکه بیش از حد نرم و لطیف باشد، درخششی از لطافت دارد.

جیسون کلارک در نقش جورج خوب است، او یک طرف عذاب‌آور را نشان می‌دهد، اما همچنین احساس می‌کند درخشان‌ترین نیست. الیزابت دبیکی زیبا و شوخ است و عمق و اطمینان را نیز به اردن می بخشد، علیرغم اینکه تا حدودی از آن استفاده نمی شود، و ایسلا فیشر به درستی در نقش میرتل، اگر نه به اندازه کارن بلک، دلپذیر است.

یکی از موضوعات مهمی که در سراسر رمان می درخشد، موضوع امید است. لورمن حتی این را تشخیص می دهد که نیک از گتسبی به عنوان امیدوارترین مردی که تا به حال ملاقات کرده است یاد می کند و سپس یک شات از نور سبزی می‌گرفتیم که از روی آب و از میان مه از انتهای اسکله می‌درخشید.

“هر وقت خواستی از کسی انتقاد کنی، فقط به یاد داشته باش که همه مردم این دنیا مزایایی که شما داشته اید را نداشته اند.”

صحنه ها یک جشن بصری است. گویی لورمن به دیدگاه فیتزجرالد از دهه 20 رسید، قلب آن را بیرون کشید و آن را با جامعه امروزی ادغام کرد.

در کنار درگیری های شخصی، شاهد نابرابری اجتماعی، سوء مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی، فساد سیاسی و اخلاقی و شکست نهادهای مالی و مسئولیت آنها در قبال مردم هستیم. این فیلم به شما این حس را می دهد که این مسائل همیشه مطرح خواهند بود و نسل به نسل تغییر چندانی نمی کند.

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا