فیلم

نقد و بررسی «In Time»

«IN TIME» جامعه‌ای جوان در آینده را به تصویر می‌کشد که ظاهراً هرگز پیر نمی‌شوند و در سن 25 سالگی به فراموشی سپرده می‌شوند و می میرند.

با این حال در این جا زمان به عنوان یک ارز یا واحد پول تلقی می شود که می توانید آن را بخرید، بفروشید و بدزدید تا بیشتر از 25 سال زندگی کنید (اما همانطور که گفتیم بدن در 25 سالگی می ماند و پیر نمی شود) و وقتی تمام شد (که به لطف یک ردیاب دستی روی مچ دست خود زمان خود را می دانید) می میرید.

ویل سالاس (با بازی جاستین تیمبرلیک) یک کارگر 28 ساله کارخانه است که پیر شدنش مانند بقیه افراد فیلم، وقتی 25 ساله شد متوقف شد. او و مادر 50 ساله اش راشل (با بازی اولیویا وایلد) در محله های یهودی نشین دیتون زندگی می کنند به امید کسب درآمد و پس انداز کافی برای اینکه بتوانند حداقل روز بعد را ببینند.

در حالی که دستمزدها در محله یهودی نشین دائماً کاهش می یابد و هزینه های زندگی دائماً افزایش می یابد ، زندگی برای ویل سخت تر می شود.

این جامعه به شدت اختلاف طبقاتی را نشان می دهد. دسته ای از افراد فقیر که جان می کنند تا به طور روز مزد (با دریافت زمان) زنده بمانند در حالی که دسته ای ثروتمند می توانند قرن ها زنده بمانند و شاید جاودانه شوند.

در حالی که ویل با دوستش بورل (با بازی جانی گالکی) در حال نوشیدن بود، متوجه مردی می شود که بیش از یک قرن از زمانش باقی مانده است که ثروت او را نشان می دهد.

ویل جان این مرد ثروتمند 108 ساله را نجات می دهد. از او گفتار جنگ طبقاتی فیلم را می گیریم. خیلی ها باید بمیرند تا عده کمی زندگی کنند. مالیات ها و قیمت ها افزایش می یابد تا اطمینان حاصل شود که فقرا می میرند. مانند بسیاری از ویژگی های علمی تخیلی، آنها تفسیر اجتماعی دارند.

طی اتفاقاتی که می افتد آن مرد تمام زمان خود را به ویل می دهد در اینجاست که داستان شکل می گیرد.

“زمان پول است”  عبارتی بود که اولین بار توسط بنجامین فرانکلین ابداع شد. در حالی که ایده معکوس کردن این مفهوم به “پول زمان است” جالب است، این فیلم نتوانسته است این مفهوم را به خوبی نشان دهد.

نیمی از فیلم به جای اینکه دنیا را به شما نشان دهد، سعی می کند دنیا را توضیح دهد.

یک سوال اساسی وجود دارد :چه اتفاقی افتاد که باعث شد مردم در 25 سالگی بمیرند و چگونه زمان قابل خرید و فروش شد.  همچنین هرگز توضیحی به ما داده نمی شود که چگونه همه مردم نوعی ساعت شمارش معکوس روی ساعد خود دارند.

کسانی که زمان انباشته کرده اند توسط کسانی شکار می شوند که می خواهند آن را بدزدند. همچنین مجموعه‌ای از بخش‌ها وجود دارد که در آن افراد هر چقدر که می‌خواهند وقت دارند.

همانطور که گفتیم همه در 25 سالگی پیری را متوقف می کنند و یا می میرند یا این سن را حفظ می کنند (از این رو مادران ممکن است 100 ساله باشند و دقیقاً شبیه فرزندان 25 ساله خود باشند). همچنین گرفتن مچ دست شخص دیگری می تواند زمان را منتقل کند.

متأسفانه، اندرو نیکول، نویسنده/کارگردان، نتوانست ایده‌اش را به درستی عمل کند، زیرا فیلم او بیشتر یک تعقیب و گریز طولانی را سپری می‌کند.

تیمبرلیک در کمدی ها 5 ستاره است، اما به عنوان یک بازیگر دراماتیک در این نقش قانع کننده نبود که شاید تقصیر کارگردان بوده است. جاستین تیمبرلیک نه تنها بی حوصله به نظر می رسید، بلکه به سختی می تواند برخی از احساسات را منتقل کند. به عنوان مثال صحنه ای را در نظر بگیرید که مادرش در آغوش او می میرد. گریه او از روی اجبار احساس می شد.

ویل با دختری به نام سیلویا (آماندا سیفرید) جفت می‌شود و به دلیل اتهاماتی که به او زده شده است از نگهبانان زمان (کیلین مورفی) فرار می‌کنند.

در پس زمینه یک داستان عاشقانه و یک داستان انتقام و اکشن است. جاستین تیمبرلیک به عنوان کارگر کارخانه و آماندا سیفرید نقش سیلویا زیبا و نازپرورده را بازی می کنند. آنها هر کدام دوست داشتنی هستند اما شیمی بین این دو چندان باورپذیر نیست.

 با این حال این واقعیت که در مورد مردمی است که با زمان زندگی می کنند، ثروتمندان برای همیشه زندگی می کنند و فقرا با زمان قرضی زندگی می کنند، تامل برانگیز است.

ایده فیلم که در سال 2011 منتشر شد مورد توجه منتقدان قرار گرفت اما امتیاز زیادی را از طرف آنها کسب نکرد.

باید بدانید که این فیلم هرگز وارد مطالعات عمیق روان‌شناختی و جامعه‌شناختی نخواهد شد. هرگز کسی را که چیزی عمیق و متفکر می خواهد راضی نمی کند. چیزی که هست، یک فیلم سرگرم کننده است که ایده بسیار خوبی برای تماشا دارد.

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا