سریال

نقد و بررسی سریال «See»_ نمایش درخشان جیسون موموآ در Apple TV

اکشن-درام استیون نایت ترکیبی عجیب اما مؤثر از مهارت جنگجوی تنومند ستاره خود و داستان سرایی پسا آخرالزمانی «مردگان متحرک» است.

از آنجایی که انتخاب‌های استیون نایت خالق و نویسنده می‌تواند عجیب باشد، به ندرت نتیجه‌ای شهودی از فرضیه آخرالزمانی او یا راهی هوشمندانه برای به حداکثر رساندن دنیای جدید جسورانه‌ای که او می‌خواهد بسازد را برمی‌انگیزد.

قرن‌ها پس از آن که یک ویروس مرگبار جمعیت سیاره را به کمتر از 2 میلیون نفر کاهش داد – و تعداد معدودی از بازماندگان را بدون قدرت دید رها کرد – «See» شخصیت‌های آن را به سبک زندگی مهاجران اولیه نشان می‌دهد.

هرکسی که در یا نزدیک سد برقی ملکه (معروف به پادشاهی پایان) زندگی نمی‌کند، در دهکده‌های کوچک زندگی می‌کند و روزها را به شکار حیوانات زنده می‌گذراند و شب‌ها را در تیپیس می‌خوابد.

برخی از خانه دارها عارف هستند، برخی دیگر توانایی های ویژه ای دارند که به آنها اجازه می دهد تا نیت مردم را درک کنند، اما بیشتر آنها به شیوه های زندگی شکارچی یا گردآورنده می افتند.

رئیس شکارچیان و رئیس قبیله آلکنی بابا ووس ( جیسون موموآ ) است، یک جنگجوی بی همتا، اما بی‌میل به جنگ که قبل از شروع داستان سریال با یک تازه وارد به شهر ازدواج می‌کند.

هرا هیلمار و جیسون موموآ در «See» Apple TV+

در طول داستان خواهیم دید که افراد چگونه به ندیدن عادت کردند و بدون قدرت بینایی با یکدیگر در ارتباط هستند.

همانطور که ارتش آلکنی به دشمن خود نزدیک می شود، آنها با ضربه های زبانی و کلیک های دقیق ارتباط برقرار می کنند، حتی با به صدا درآوردن سلاح خود روی سنگ حمله را آغاز می کنند.

قبل از آن، بابا سخنرانی الهام‌بخشی ارائه می‌کند که نیمی از آن انگلیسی زمزمه‌شده و نیمی حرف‌های بیهوده دنیای جدید است، و تندخویی موموآ تقریباً آن را ملموس میکند.

فرانسیس لارنس که با نگاهی روشن به زیبایی طبیعی اطراف نبرد (و دید ابتدایی از هر چیز دیگری) کارگردانی شده است، به خلق یک غوغا جذاب، طولانی و تا حدودی متفاوت کمک می کند.

Apple TV Plus Jason Momoa را ببینید

صحنه‌های بعدی دارای قتل عام با طراحی خوب تری هستند و مجموعه‌های وسیع و مکان‌های یافت شده زیبایی به نمایش می‌افزایند که به متمایز کردن آن کمک می‌کند.

با این حال، برخی صحنه ها احمقانه به نظر می رسد. تعلیق خاصی از ناباوری برای یک فانتزی پسا آخرالزمانی با عنوان «See» در مورد یک جامعه نادیده لازم است که خیلی واضح است .

به عنوان مثال شمشیربازانی با مهارت بالا وجود دارند که بدون دیدن می دانند نقطه دقیق کجاست و به آن ضربه می زنند.آنها می دانستند کجا باید چاقو بزنند، یا حتی می دانستند که یک حریف (نه متحد) آنجا ایستاده است.

در جایی بابا کوچکترین صدا را تشخیص می دهد و برای آن آمادگی دارد در حالی که در جایی دیگر وقتی دشمن حمله می کند کاملا گنگ به نظر می رسد.. از ما انتظار می رود که باور کنیم همه افراد در “See” به طور همزمان حواس خود را تقویت کرده کرده اند.

همچنین چرا این افراد اینقدر پسرفت کرده اند ؟ چه بر سر لوله کشی داخلی و برق خورشیدی آمد، چه رسد به کامپیوتر و تلفن های همراه؟ انگار که مفهوم تصویر کلان مستلزم ناتوانی برابر با ناتوانی است، و حتی اگر این هدف نباشد باید توضیح بیشتری ارائه شود.

دقیقاً چگونه این جامعه به جای 200 سال آینده، طوری زندگی می کند که انگار در 200 سال گذشته است.

این پاسخ ها ممکن است در راه باشند. پرش های سریع و عظیم زمانی به تسریع طرح کمک می کند، زیرا فرزندان بابا و مغرا در کمتر از سه ساعت 17 سال رشد می کنند.

توانایی‌های آن‌ها راهی برای روستایشان و بینندگان فراهم می‌کند تا بدانند در چند قرن گذشته چه اتفاقی افتاده است، اما فقط کوچک‌ترین حس کنجکاوی برای چنین پرسش‌هایی وجود دارد.

«See» بیشتر روی یک داستان ساده بقا سرمایه‌گذاری می‌کند و نوشته‌های معمولی خود – نایت را با کمی سرگرمی علمی تخیلی ترکیب می‌کند.

تعادل هنوز کاملاً وجود ندارد، زیرا اپیزودها دقیقاً زمان پخش یک ساعته خود را به دست نمی آورند. (به غیر از رشد بچه ها، هیچ چیز در پرش زمانی 12 ساله تغییر نمی کند، و واقعاً؟ هیچ چیز در 12 سال اتفاق نمی افتد؟)

در همین حال، موموآ به خوبی با نقش مطابقت دارد اما او هنوز از چند بعدی بودن فاصله زیادی دارد. می‌توان دید که چگونه موموآ از دروگو برای نقش بابا بودن بیرون می‌آید، و صحنه‌های مورد علاقه «بازی تاج و تخت» را برای صحنه‌های مبارزه ایجاد می‌کند، در حالی که پسر جدید را با غریزه‌های خوب پدر و گذشته‌ای خالی از سکنه آغشته می‌کند تا به شکل‌گیری یک رهبر کامل کمک کند.

اما موموآ مجری ظریفی نیست و صحنه‌هایی که مجبور می‌شود با تصمیم‌های سخت دست و پنجه نرم کند یا با شیاطین درونی‌اش روبرو شود، نیاز به زخم‌های صورت بابا دارد تا به جای او صحبت کند.

See یک نمایش جالب با افتتاحیه و موسیقی متن زیبا، مقدمه، داستان، عکاسی و سکانس های نبرد است. آن را با چیزی که حافظه شما ممکن است فریبنده به شما ارائه دهد مقایسه نکنید.

این جهان واقعیت خودش را دارد، منطق خودش را دارد. شما یا آن را دوست دارید، بدون تفکر و منطقی بیش از حد خط داستان را دنبال کنید یا اصلا دوست ندارید. بسیاری در مورد منطق نمایش، روان بودن حرکات آنها، پارچه های آنها انتقاد می کنند.

پس از قرن‌ها کوری، این چنین است. آنها کاملاً سازگار شده اند، حواس بویایی و لامسه قوی تری دارند، هر کاری را که می خواهند انجام می دهند، هر کدام در سطح خودش و حضور دوست و دشمن را حتی در عملیات های رزمی به خوبی حس می کنند.

شما فقط این را از رفتار آنها دریافت می کنید، باید آن را همانطور که هست بپذیرید یا برنامه های علمی-تخیلی مطمئناً برای شما در نظر گرفته نشده است.

با این اوصاف، باید بگوییم که سریال چشمگیر نیست، فقط خوب ساخته شده است. بازیگران کارشان را خوب انجام می دهند، برخی بیشتر از بقیه (مانند بابا ووس، کوئین کین، جنگجوی جادوگر…)

چیزی که سریال از آن رنج می برد کمبود عمق است. به مواد قوی‌تری نیاز دارد، داستان عمیق‌تری دارد یا همان داستان به فصل 2 کشیده می‌شود.

به همین دلیل است که با وجود اینکه بازیگران خوب کار می کنند، برخی بازیگران و بازیگران زن نمی درخشند و به معنای کلی بازیگری چشمگیر نیستند. با این حال، در میان آنها، ملکه و جادوگر به دلیل دیوانگی تشنه قدرت و بازی منحصر به فرد اولی و حضور، کلمات انتخاب شده و صحبت کردن دومی عملکرد بسیار قوی تری ارائه می دهند.

جیسون موموآ از نظر بدنی و همچنین در نبردها چشمگیر است و بازیگر خوبی نیز هست، شخصیت او افتخاری را برای نمایش به ارمغان می آورد و تماشای آن لذت بخش بود.

See کاملاً، بدون شک، یک سریال بسیار سرگرم کننده است. تنها ناراحتی واقعی این است که این نمایش دو شخصیت بسیار آزاردهنده دارد. اولی تا حد زیادی بدترین است و این به خاطر بازی بد اوست و آن هم سیلویا هوکس در نقش ملکه کین است.

تنها کاری که او انجام می دهد این است که جیغ می کشد و این یک فریاد آزاردهنده با صدای بلند است که غیرقابل تحمل می شود. وقتی او صحبت می کند، صدای آزاردهنده عجیبی دارد.

کاراکتر دوم به اندازه خود شخصیت بازی نیست و آن دختر، هانیوا (نستا کوپر) است. روشی که او همه چیزهایی را که پدرش می‌گفت و انجام می‌داد نادیده می‌گرفت و اینکه چگونه همیشه حق با او بود (هر چند که هرگز حق نداشت) فقط آزاردهنده بود.

شاید هم این آزاردهنده بودن جز نقش او بود جوری که به ما بفهماند قرار نیست هر دو شخص را دوست داشتته باشیم. هر چند که بازی او در فصل دوم بهتر شده بود.

اکنون هر نمایشی زن را به عنوان مبارز قوی تر و مردان را ضعیف تر نشان می دهد که بسیار غیر واقعی شده است.

برخی از این صحنه های دعوای زنان بسیار باورنکردنی است. مشت و لگد آنها به نظر می رسد که نمی توانند به یک کودک نوپا صدمه بزنند اما یک مرد بالغ 250 پوندی با یک ضربه ناک اوت می شود؟

جیسون موموآ به عنوان خود فوق العاده همیشگی او نقطه برجسته سریال است! Bautista همچنین یک مکمل عالی برای بازیگران بود. هر دو برای نقشی که به آنها داده شد عالی بودند.

در کل، See نمایش خوبی است. فقط به سلیقه هرکسی نیست و جای پیشرفت دارد تا آن را فراموش نشدنی کند.

این سریال دنیایی پسا آخرالزمانی را دنبال می کند که در آن همه توانایی دیدن را از دست داده اند. قبیله آلکنی به رهبری بابا ووس (جیسون موموآ) مجموعه‌ای از دوقلوهای بینا به دنیا می‌آورد که منجر به یک سری نبرد، تحولات سیاسی و هرج و مرج بیشتر می‌شود که توسط ملکه کین (سیلویا هوکس) مخالف ایجاد می‌شود.

پایان فصل اول نشان می دهد که تعداد بیشتری از کودکان در جهان با بینایی متولد شده اند و علاوه بر این درگیری، برادر خود بابا، ادو، از یک قبیله همسایه برای قتل او جایزه ای قائل شد.

بنابراین فصل اول، پایان‌های شلوغ زیادی را به جا گذاشت که به‌طور ناامیدکننده‌ای بیش از یک سال، به لطف همه‌گیری، بی‌پاسخ ماند.

مسیریابی موموآ از بابا ووس در مجموعه ای از شرایط جدید جذاب است. این بازیگر برای مقابله با تهدیدی که بابا هر روز به عنوان جایزه با آن روبرو می شود، عمق زیادی را در بازی خود آشکار می کند.

فصل اول بابا را در برابر تهدیدات بیشتر آسیب پذیر کرد، اما او هنوز عزیزانی دارد که باید مراقب آنها باشد، و موموآ در اینجا بیشتر جنبه محافظتی خود را پرورش می دهد که تماشای آن لذت بخش است.

دیو باتیستا معیارهای مساوی از وسواس و بی رحمی را برای ادو به ارمغان می آورد و او را به حریف واقعی بابا تبدیل می کند، نه فقط از نظر فیزیکی، بلکه از نظر احساسی نیز اینگونه بود.

زیبایی شناسی شخصیت او که یادآور چنگیز خان است، با طبیعت بی رحم رهبر مغول نیز مطابقت دارد. ترکیبی که موموآ و باتیستا به اشتراک می گذارند – حتی زمانی که در یک صحنه با هم نیستند – قابل توجه است، و به نظر می رسد که بابا و ادو باید به عنوان یکی از قابل توجه ترین رقابت های تلویزیون ذکر شوند.

تصویر هوکس به عنوان یک رهبر دلسوز مثل همیشه خیره کننده است. داستان ملکه کین خواه صحنه های بسیار ناراحت کننده او از دعا باشد یا پنهان کردن اسرار از قبیله خود و بی خانمان ماندن آنها، داستان ملکه کین یکی از جذاب ترین داستان های سریال است.

طبق معمول، آلفره وودارد استعداد قابل توجهی را به پاریس فرمانده ارائه می دهد. ما درباره سفر پاریس بیشتر می آموزیم و وودارد و نویسندگان مطمئن می شوند که قوس شخصیت او انتظارات مخاطبان را برآورده می کند.

ارتباط او با جرلامارل بدعت گذار (که پدر بسیاری از فرزندان بینا است) و طبیعت محبت آمیز او نسبت به بابا، او را به یکی از متضادترین و در عین حال جالب ترین شخصیت های نمایش تبدیل کرده است.

در حالی که شخصیت‌ها نسبتاً هیجان‌انگیز هستند، See بدون دنیای زیبای ساخته‌شده شهرهای درهم شکسته با رنگ‌های استیمپانک، تندراهای پر از کولاک و جنگل‌های وهم‌آور نمی‌شد.

مخاطبانی که با سریال آشنا نیستند ممکن است تصور کنند که این دوره ماقبل تاریخ است اما در واقع دوره هایی را در آینده رقم می زند.

در حالی که فصل اول درباره جهانی که ممکن است روزی تجربه کنیم هشدار داد، فصل دوم بیشتر به داستان می پردازد که طرفداران – جدید و قدیمی – را راضی به این سریال کم ارزش می کند.

فصل سوم حماسه علمی تخیلی حماسی بابا ووس جیسون موموآ را می بیند که پس از ساختن یک دانشمند تریوانتی سلاحی جدید و ویرانگر برای محافظت از خانواده اش بازمی گردد.

Apple TV ممکن است به اندازه نتفلیکس یا دیزنی پلاس بیننده نداشته باشد، اما اخیراً محتوای باکیفیتی تولید کرده است.

سریال علمی تخیلی دیستوپیایی SEE که در سال 2019 پخش شد، در فصل سوم و آخر که اولین قسمت آن در 26 آگوست پخش شد، به پایان می رسد.

فصل سوم ماه ها پس از پایان فصل 2 آغاز می شود زیرا Trivantians و Ganite هنوز در حال جنگ هستند. به نظر می رسد که رن پس از مرگ ادو ووس، ارتش تریوانتی را رهبری می کند که به نظر می رسد در حال شکست دادن است، اما همه چیز تغییر غیرمنتظره ای پیدا می کند.

دوست Edo Voss و دانشمند Trivantian Torrmada بازی را با سلاحی که توسط مردم فراموش شده بود تغییر می دهد. او ارتش گانیت را با مواد منفجره سنگین (بمب) که با کمک فرزندان جرلامارل ساخته شده است، نابود می کند.

فصل 3 درباره این است که چگونه این مواد منفجره برای بشریت خطرناک هستند و چگونه بابا ووس قرار است با تهدید تورمادا روبرو شود.

فصل 3 تقریباً یک سال از زمانی است که بابا ووس برادر دشمن خود ادو را شکست داد و با خانواده اش خداحافظی کرد تا از راه دور در جنگل زندگی کند. اما زمانی که یک دانشمند تریوانتی شکل جدیدی از سلاح های بینایی تولید می کند که آینده بشریت را تهدید می کند، بابا به پایا باز می گردد تا یک بار دیگر از قبیله خود محافظت کند.

به نظر می رسد تراژدی هر کجا که بابا ووس می رود دنبال می کند و پس از مرگ غم انگیز یک شخصیت محبوب، تصمیم می گیرد به نزد خانواده اش در پایا بازگردد، اما موضوعی که ملکه ماغرا با آن سر و کار دارد را پیچیده می کند.

بدون هیچ شکی، جیسون موموآ ستاره سریال است و در فصل 3، به نظر می‌رسد که نسبت به فصل‌های قبل و هر شخصیت دیگری، زمان بیشتری را در صفحه نمایش اشغال می‌کند.

بابا ووس در فصل آخر هر شخصیت دیگری را تحت الشعاع قرار می دهد و اساساً در مورد رستگاری او است.

سفر ملکه کین در فصل 3 با به دنیا آوردن فرزند کوفون آغاز می شود. با اینکه او در پایا زندانی است و منتظر حکم اعدامش است، اما خواهرش مقره قادر به تصمیم گیری درباره زندگی او نیست.

سفر کین مانند فصل های قبل پر از پیچ و خم است. او پیچیده ترین شخصیت باقی می ماند و تا آخر همه را غافلگیر می کند. سیلویا هوکس این شخصیت را میخکوب کرده است و هیچ کس دیگری نمی تواند از این نقش بهتر باشد.

در شخصیت های کوفون و هانیوا تغییر کافی وجود ندارد، آنها در اصل همان فصل قبل هستند. کوفون هنوز تصمیمات مشکوکی می گیرد که در نهایت همه را در معرض خطر قرار می دهد. هانیوا بالغ ترین در بین این دو است، اما احساسات او باعث می شود که او دست به اقدامات بی پروا بزند.

از نظر داستان و بصری، فصل 3 اصلا ناامید کننده نیست. موسیقی پس‌زمینه، همراه با جلوه‌های بصری خیره‌کننده، دور شدن از صفحه را غیرممکن می‌کند. با این حال، بر خلاف فصل های قبلی، فصل 3 بیشتر در Paya متمرکز است و خارج از آن سرمایه گذاری نمی کند.

تعداد کمی مرگ و میر و تراژدی وجود دارد، اما فصل 3 آن را ایمن تر از فصل قبل بازی می کند که خطرات زیادی را به همراه داشت.

نبرد نهایی بعد از یک نقطه معنی ندارد زیرا اجباری و غیرضروری به نظر می رسد، و ممکن است شما هم همین فکر را بکنید. اما در کل قسمت آخر بد یا ناامید کننده نیست.

در نهایت، به یک نتیجه رضایت‌بخش می‌رسد، اما فراموش می‌کند که برخی از انتها ها را ببندد. به عبارت دیگر پایان باز است و امکان بازگشت را در آینده باقی می گذارد.

سریال «See» در سال 2019 پخش شد و با فصل سوم در 2022 به اتمام رسید.(24 قسمت)

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا