فیلم

«Million Dollar Baby»_نمایشی ناب و ساده

«Million Dollar Baby» کلینت ایستوود شاهکار، ناب و ساده، عمیق و واقعی است.

داستان درباره یک مربی مبارزه پیر و یک دختر جوان را روایت می‌کند که فکر می‌کند می‌تواند یک بوکسور باشد. این داستان توسط یک بوکسور سابق که بهترین دوست مربی پیر است، روایت می شود.

اما این درمورد بوکس نیست بلکه این یک فیلم در مورد یک بوکسور است. داستان بسیار عمیق است و آنقدر بار عاطفی دارد که شما را مجذوب کند.

ایستوود نقش مربی، فرانکی را بازی می‌کند که در لس‌آنجلس یک باشگاه ورزشی را اداره می‌کند و در کنارش شعر می‌خواند و هیلاری سوانک نقش مگی اهل جنوب غربی میسوری را بازی می کند که از 13 سالگی پیشخدمت بوده و بوکس را راهی برای فرار از پیشخدمت بودن تا آخر عمر می داند.

مورگان فریمن در نقش اسکرپ است که توسط فرانکی در یک مسابقه قهرمانی مدیریت شد. اکنون او در اتاقی در باشگاه زندگی می‌کند و شریک فرانکی در مکالماتی است که در دهه‌ها پیچیده شده است.

وقتی فرانکی از تربیت یک دختر امتناع می کند، این اسکرپ است که او را متقاعد می کند که به مگی فرصت بدهد.

این سه شخصیت با وضوح و حقیقتی دیده می شوند که در فیلم ها کمتر دیده می شود. ایستوود با بدنی لاغر که حتی وقتی فیلم به احساسات عمیق صحنه های پایانی خود نزدیک می شود، او به سمت احساسات آسان نمی رود. اما او با چشمانی هم سطح،به همه احترام می گذارد، زیرا آنها کاری را که باید انجام دهند، انجام می دهند.

««Million Dollar Baby»» بیست و پنجمین فیلم ایستوود در مقام کارگردان و بهترین فیلم اوست.

این فیلم، سادگی و بی‌واسطه بودن قصه‌گویی کلاسیک را پیدا می‌کند. این نوعی فیلم است که در آن خیلی آرام در تئاتر می نشینید و عمیقاً به زندگی هایی کشیده می شوید که بسیار به آنها اهمیت می دهید.

مورگان فریمن راوی داستان است، درست همانطور که در ” رستگاری در شاوشنک ” بود .  هرگز نمی‌شنوید که اسکراپ به دنبال یک عاطفه باشد یا حرف‌هایش را زیر و رو کند (احساسات را در تعاریف خود جای دهد). او فقط می خواهد به ما بگوید که چه اتفاقی افتاده است.

او در مورد اینکه چگونه دختر وارد ورزشگاه شد، چگونه او آنجا را ترک نکرد، چگونه فرانکی در نهایت موافقت کرد که او را آموزش دهد و چه اتفاقی افتاد، صحبت می کند.

هیلاری سوانک در نقش مگی شگفت انگیز است. در صحنه ای او و اسکرپ پشت پیشخوان ناهار نشسته اند، و اسکرپ می گوید که چگونه بینایی یک چشمش را از دست داده است، چگونه فرانکی خود را برای پرتاب نکردن حوله سرزنش می کند.

مگی بدون واکنش، بدون تکان دادن سر کوچک،با هیچ زبان بدن جز سکون کامل،با توجه عمیق و نگاهی تزلزل ناپذیر به او گوش می دهد.

در صحنه دیگری فرانکی و مگی در شب مشغول رانندگی اند پس از اینکه فرانکی و مگی با خانواده مگی دیدار کردند. ملاقات آنها خوب پیش نرفت چرا که مادر مگی (مارگو مارتیندیل) یک هیولای خودخواه و نادان است.

مگی پس از سرخوردگی می‌گوید: «فرانکی، من هیچ‌کس را جز تو ندارم.» این درست است، اما نباید اشتباه کنید که بین آنها عشق وجود دارد. متفاوت و عمیق تر از آن است.

مگی داستانی را برای فرانکی تعریف می کند که شامل پدرش، که او عاشقش بود، و سگ پیری که دوستش داشت، می شود.

اگر به نحوه استفاده فیلمبردار، تام استرن ، از نور در این صحنه نگاه کنید می بینید که به جای استفاده از “چراغ های داشبورد” معمولی که به طور مرموزی به نظر می رسد کل صندلی جلو را روشن می کند، چگونه چهره های آنها را در سایه و خارج می کند، چگونه گاهی اوقات ما اصلا نمی توانیم آنها را ببینیم و فقط صدای آنها را می شنویم. این به ما حس واقعی القا می کند.

تماشا کنید که چگونه ریتم این نورپردازی با لحن و سرعت کلمات مطابقت دارد، گویی که تصاویر در حال نوازش گفتگو هستند.

فیلم درباره زنی است که مصمم است از خودش چیزی بسازد و مردی که نمی‌خواهد کاری برای این زن انجام دهد و بالاخره تسلیم می شود و برای او همه کار را انجام می‌دهد.

فیلمنامه توسط پل هاگیس است که بیشتر در تلویزیون کار کرده است اما با این کار نامزدی اسکار را به دست آورده است.

هگیس این داستان را از طناب برنز: داستان‌هایی از گوشه، کتابی از جری بوید، یک مدیر مبارزه 70 ساله که در سال 2000 منتشر شد، اقتباس کرد و آن را با عنوان “FX Toole” نوشت.

ایستوود حواسش به شخصیت های فرعی است که دنیای اطراف را واقعی تر جلوه می دهند. غیرمنتظره ترین کشیش کاتولیک است که به سادگی به عنوان یک مرد خوب دیده می شود. به نظر می رسد این روزها همه فیلم ها یک چرخش منفی به روحانیت وارد کرده است.

فرانکی هر روز صبح به مراسم عشای ربانی می رود و هر شب نمازش را می خواند و پدر هورواک ( برایان اف. اوبیرن) مشاهده می کند که هرکسی که به مدت 23 سال روزانه در مراسم عشای ربانی شرکت می کند، احساس گناه زیادی دارد.

فرانکی در یک نقطه مهم برای مشاوره به او مراجعه می کند، و کشیش نه با ارتدوکس کلیسا، بلکه با بینش عاقلانه پاسخ می دهد: “اگر این کار را انجام دهی، گم می شوی، جایی آنقدر عمیق که هرگز خودت را نخواهی یافت.”

وقتی هاگیس  با مگی صحبت می کند جواب های او طوری است که یک دختر بی سواد ممکن است بگوید، اما همچنین تنها کلمات کاملی است که بیانگر چیزی است که هزاران نفر نمی توانند آن را به زبان بیاورند.

 این فیلم جز ۲۵۰ فیلم برتر تاریخ در سایت آی‌ام‌دی‌بی است و در سال 2004 ساخته شد.

««Million Dollar Baby»» موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم، بهترین کارگردان، بهترین بازیگر نقش اول زن و بهترین بازیگر مکمل نقش مرد در هفتاد و هفتمین دوره جوایز اسکار شد.

این روزها اغلب فیلم ها از جلوه ها و حس ساخته می شوند. اما این فیلم درمورد هر یک از سه نفر ساخته شده است و اینکه چگونه اعمال آنها باعث میشود پی ببرند از اینکه چه کسی هستند و چرا رشد می کند و در مورد هیچ چیز دیگری نیست. اما آیا این همه چیز نیست؟

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا