نقد و بررسی «تماس»
«تماس» در مورد زن جوانی است که در سال 2020 زندگی می کند و از سال 1999 با او تماس گرفته می شود و سپس او می تواند اطلاعاتی درباره اتفاقاتی که در همان خانه برای شخصی که تماس گرفته می افتد بدهد.
سرعت بازی خوب است، بازی خوب است، و طرح در همه صحنه ها جلو می رود. این یک فیلم سرگرم کننده برای یک بار تماشا است و چند کار جدید را در این محیط ترسناک ساده انجام می دهد.
این اساسا یک راه اندازی مجدد از فرکانس (2000) است و به جای یک داستان کمدی، اکشن و پلیسی سریع، بیشتر به سمت ترسناک و معمایی گرایش دارد. تغییر ژانر همچنین به این معنی است که می تواند بر ترس و رمز و راز بیش از طرح تکیه کند، و اینطور هم می شود.
ما تماسهای مرموز زیادی داریم و هر دو شخصیت به آرامی میفهمند چه چیزی در جریان است. زن گذشته جان پدر زن کنونی را نجات می دهد و زن کنونی زن گذشته را از مرگ نجات می دهد.
سپس زن گذشته شروع به کشتن مردم می کند. به همین دلیل بود که مادرش میخواست او را بکشد، او میدانست که او یک روانپریش است و حالا که زنده است به کشتن ادامه می دهد.
زن کنونی به او می گوید که از این تماس تلفنی ناراحت است و نمی تواند باور کند که یک قاتل زنجیره ای را نجات داده است البته می گوید که به هر حال دستگیر می شود و زندگی خود را در زندان می گذراند.
زن گذشته میخواهد بداند که چگونه متوجه شده است تا از دستگیری خود جلوگیری کند اما زن حاضر از پاسخ دادن امتناع می کند و تلفن را قطع می کند. بعد از آن او ترجیح می دهد فقط با پدر زنده اش به خوشگذرانی ادامه می دهد.
بنابراین، این قابل پیش بینی است. شما یک قاتل زنجیره ای دارید که فقط به او گفته شده دستگیر می شود و زندگی اش را در زندان می گذراند. این قاتل زنجیره ای در گذشته به زن جوان و والدینش دسترسی داشته است.
او از دادن هرگونه اطلاعاتی برای نجات قاتل خودداری می کند و می دانیم که والدین دائماً از خانه او در گذشته بازدید می کردند و در نهایت آن را خریدند. بنابراین هر بیننده ای دقیقا می داند که چه اتفاقی خواهد افتاد.
قاتل زنجیره ای سعی می کند با زن حاضر تماس بگیرد تا جان خود را نجات دهد. او پدر و مادر خود را می کشد در حالی که پیام هایی را در خانه می نویسد تا زن حاضر بتواند آنها را بخواند و او به این کار ادامه می دهد تا اینکه زن حاضر بالاخره گوشی را بردارد و اطلاعات را به او بدهد تا دستگیر نشود.
هر کسی در هر جایی میفهمد که این اتفاق میافتد زیرا حتی یک قاتل غیر سریالی هم برای نجات جان خود کارهای مشابهی انجام میدهد چه رسد به یک قاتل دیوانه که برای سرگرمی آدم میکشد.
نویسندگان قرار است شخصیتها را بهطور واقعگرایانه باهوش کنند و برای تحمیل طرحی به حماقتشان تکیه نکنند. زن حاضر می تواند به زن گذشته تاریخ دستگیری دروغین بگوید و از همه اینها اجتناب کند. فقط به او بگویید که یک سال دیگر دستگیر می شود در حالی که روز بعد دستگیر می شود. بله می توانست به او امید کاذب بدهد و تمام.
فیلمبرداری عالی است، تصحیح رنگ درجه یک است. به طور کلی، تولید خوب است و حتی اگر قرار دادن محصول گاهی اوقات کمی تهاجمی باشد، هنوز از میزان تلاشی که برای این فیلم کشیده شده است، کم نمی کند.
نیمه اول قطعا جالب است و بینندگان را درگیر می کند. سپس به آرامی وارد فیلم ترسناک سطح AB می شود که یک تریلر متفکر بسیار مناسب تر بود. چندین حفره داستانی و بازی متوسط مانع از محبوب شدن این موضوع می شود.
و بله، دو پایان وجود دارد، یکی قبل از تیتراژ و دیگری بعد از آن، که بهعنوان یک ضربهی کوچک به آن اضافه میشود، اما در واقع همان طور که دیگران به دقت اشاره کردهاند، منطقی به نظر نمیرسد و فقط خط داستان ضعیف را بیشتر نشان میدهد.
تحلیل دیگر از فیلم این است که شاید اصلا تماسی وجود نداشته و همه این ها ساخته ذهن شخصیت اصلی داستان بوده است.
این فیلم با به تصویر کشیدن یک قهرمان داستان که سعی دارد گناه خود را پنهان کند، انتظارات بیننده را زیر و رو می کند. برای درک فیلم، مهم است که دیدگاه قهرمان داستان را با وضعیت مخمصه واقعی آنها متمایز کنیم.
اگرچه فیلم ممکن است چیزهای بیشتری را به خود جلب کند، اما کار بزرگی را انجام می دهد که بینندگان را گمراه می کند و در عین حال ظرافت کارت های آن را آشکار می کند.
تمرکز فیلم حول محور دیدگاه قهرمان داستان است که در واقع به شدت دچار توهم است و دارای اختلال شخصیت مرزی است (اگرچه این موضوع توسط قهرمان داستان به مخاطب خیالی خود نشان داده می شود).
قهرمان داستان یک ترومای سرکوب شده دوران کودکی دارد که ناشی از کشتن تصادفی پدرش در آتش سوزی خانه است. او به عنوان یک مکانیسم مقابله ای، خود را متقاعد می کند که به واقعیت های جایگزین باور داشته باشد، واقعیت هایی که در آنها قربانی بی گناه است.
این بیشتر زمانی آشکار می شود که او مادر خود را مقصر مرگ پدرش می داند. او معتقد است که مادرش مسئول آتش سوزی است، بنابراین حتی در اواخر بزرگسالی از او ناراحت است .
مادر با وجود اینکه در بستر مرگ ناشی از سرطان مغز است، این درد را تحمل می کند، زیرا نمی خواهد سلامت روانی فرزندش را بدتر کند. با این حال همانطور که بعدا متوجه شدیم، مادر او واقعاً بی گناه است در حالی که قهرمان اصلی در واقع مسئول قتل پدرش بوده است و در اعماق سایه سرکوب شده اش، این را می فهمد.
هنگامی که قهرمان داستان به خانه دوران کودکی خود باز می گردد، متوجه یک زیرزمین مخفی می شود، یک صندلی در مرکز با اسباب بازی های قدیمی اش، همراه با جعبه ای که مستاجران گذشته پشت سر گذاشته اند.
این زمانی است که وضعیت روحی او واقعاً ناگوار می شود. او تصور میکند که پلههای منتهی به زیرزمین در شعلههای آتش میسوزد و این نمادی است که او نمیتواند از آتش زدن خانه و پدرش بگذرد.
وقتی برای اولین بار به خانه می رسد تلفن خود را گم می کند. او از برنامه Find my phone استفاده میکند و نشان میدهد که در همان مکان است. این ممکن است به نظر برسد که منجر به رویدادهای بعدی شود، اما فقط رویدادهای گذشته را بازخوانی می کند.
او تلفن خود را دارد و فقط با خودش تماس می گیرد، مشخص می شود که او به تلفن نیاز دارد اما آیا واقعاً آن را گم کرده است و یا فقط در ذهنش است. بنابراین، او فقط به طور مکرر خود را صدا می کند، این داستان کل داستان را تنظیم می کند.
او در نهایت با تلفن خودش تماس می گیرد و فقط با خودش صحبت می کند. با این حال، در ذهن خود معتقد است که او واقعاً در گذشته با شخص دیگری صحبت می کند.
شخص تلفنی که با او در ارتباط است چه ادعایی دارد؟ شخص می گوید با مادرش بدون پدر زندگی می کند، او دارای اختلالات شخصیتی است، او ادعا می کند که مادرش با سوزاندن او سعی کرده او را بکشد. آشنا به نظر می رسد، قهرمان فقط تصویر ذهنی خود از گذشته خود را با تصویری که از مستأجر گذشته خانه داشت جایگزین کرد.
آنها واقعاً فقط یک بار یکدیگر را ملاقات کردند ؛آن هم زمانی که قهرمان داستان کودک بود. با این حال ترسیدن از او در کودکی، دختر را به عنوان یک شرور در سایه کودک تأثیرپذیر تسخیر کرد. شخصیت شرور به سادگی سایه قهرمان داستان است.
علاوه بر این، آنها شباهت های زیادی دارند، زیرا این همان چیزی است که قهرمان داستان از خودش تصور می کند. هر دو نمی توانند رانندگی کنند، هر دو از کپسول های آتش نشانی به عنوان سلاح استفاده می کنند (او به مادرش توضیح می دهد که چگونه از کپسول آتش نشانی به عنوان سلاح استفاده کند که همان روشی است که دختر در گذشته دیگران را کشته است)، آنها دقیقاً همان شابلون دارند که خطوط آنها را مشخص می کند. دست ها منجر به همپوشانی کامل می شوند. بیشتر نشان می دهد که او فقط با خودش تعامل دارد.
او به جای اینکه با گذشته خود کنار بیاید، از تصادف پدرش با تغییر تاریخ خسته می شود. با این حال، مهم نیست که چه اتفاقی افتاده است، نتیجه حاصل تعیین می شود. او پاسخگوی مرگ پدرش است، در حالی که مادرش مسئول محافظت از خانواده اش است.
این تنها در تمام روایت هایی است که او دریافت کرده است. او متوجه می شود که او در واقع همان کسی بود که خانه را به آتش کشید و در عین حال سرکوب شده بود. دختر در گذشته فقط سایه اوست. او دختر دیگر را به خاطر کشتن پدرش سرزنش می کند، در حالی که در واقع دختر دیگر نمادی از خودش بود.
هر گونه تغییر فرضی در گذشته فقط اصلاحات موقتی بود و با واقعیت سازگار نبود. جدای از چیزهای پیش پا افتاده ای مانند پشت سر گذاشتن کپسول های زمان، که ممکن است توسط قهرمان جوان تر قرار داده شده باشد. هر تغییر بزرگ فقط سطحی است اما به سرعت خراب می شود.
پدر ممکن است برای مدتی “زنده ماند” اما در نهایت به دلیل تصمیمات قهرمانان مرد. مادر مبتلا به سرطان مغز بود، تغییر گذشته مانع از این نمی شد. با کمال تعجب، او هرگز تغییری در مورد مادرش ایجاد نکرد، مانند انجام یک غربالگری زودهنگام و غیره، اما همچنان به طور معجزه آسایی تصور می کرد که مادرش دیگر بیمار لاعلاجی نیست. این نشان میدهد که رویدادهای تغییر یافته هرگز در واقع رخ ندادهاند و اصلاً ارزشی نداشتهاند.
همه اینها حاصل تخیل او بود. او به سادگی میخواست واقعیتی وجود داشته باشد که در آن پدرش خوشحال باشد و دیگر مجبور نباشد مادر بیمار لاعلاج خود را قربانی کند. اما مهمتر از آن، او می تواند شروع به بخشیدن خود کند.
یا … شما می توانید مانند مادر شمن خرافاتی باشید و به پدیده ماوراء طبیعی اعتقاد داشته باشید. می توانید باور کنید که دختر گذشته در واقع نفرین شده است و می تواند با ارواح آینده صحبت کند.
شما می توانید باور کنید که او یک قاتل زنجیره ای است. شما می توانید باور کنید که قهرمانی که خود را متقاعد کرده که از قتل عمد بی گناه است به نوعی کاملاً عاقل است و بقیه گذشته خود را صادقانه درک می کند. باورتان میشود که دو دختر هم سن و با مشکلات مشابه، چندین دهه با هم صحبت کردهاند.
این فیلم ترکیبی از دفترچه یادداشت و ترسناک قدیمی کره جنوبی است. جالب است که آنها اثرات پروانه ای را نشان می دهند: تصمیم گیری در حال تغییر در گذشته و عواقب آن برای حال و آینده.
چه می شود اگر فردی که نجات می دهید فردی باشد که چیزی جز درد برای دیگران ایجاد نمی کند؟