نقد و بررسی «Split »_ نمایشی روان شناختی و ترسناک
داستان از جایی شروع میشود که کیسی (آنیا تیلور-جوی) پس از دعوت به مهمانی همراه دوستانش در یک ماشین منتظرند تا آنها را به خانه برسانند، اما دو دوست خندان در صندلی پشتی (هیلی لو ریچاردسون و جسیکا سولا) آنقدر مشغول نگاه کردن به تلفنهایشان هستند که متوجه نمیشوند مردی که به تازگی روی صندلی راننده نشست، در واقع شخصی غریبه است.
بعد از آن چند شات از کلروفرم آئروسل بعداً و سه نوجوان در یک اتاق دربسته در زیرزمین یک شخص ناشناس از خواب بیدار می شوند.
جیمز مکآوی نقش بری را بازی میکند، یا شاید دنیس، یا هدویگ یا پاتریشیا. او از اختلال هویت تجزیهای رنج میبرد و به لطف برخی از شخصیتهای آشفتهتر درونش، نقشهای برای ربودن این دو دختر محبوب برای انجام نوعی مراسم طراحی کرده است.
حضور کیسی انتظار نمی رفت، اما مطمئناً او نمی تواند تهدیدی برای نقشه او باشد، می تواند؟
خط داستانی در «Split» به سه صورت تقسیم می شود. مبارزه نسبتاً معمولی (اما پرتنش) زنان جوانی است که سعی میکنند از جایی که زندانی شدند فرار کنند، سپس فلاش بکهای کیسی وجود دارد که در آن خاطرات پدر و عمویش نقش دارند.
سپس مکآوی، در چهرههای مختلف، در حال تعامل با درمانگرش، دکتر فلچر (بتی باکلی) است، که به آرامی متوجه میشود که بیمارش که به طور معمول تحت کنترل است، به سمت یک فروپاشی پیش میرود.
(2017)Split، علیرغم اینکه یک فیلم ترسناک و هیجان انگیز است، جذاب ترین لحظات آن لحظاتی است که مک آووی روی کاناپه دکتر فلچر می گذراند.
«Split» همهچیز را به مکآوی مرتبط میکند که از شخصیتی به شخصیت دیگر میلغزد، و خوشبختانه او تواناییهای بازیگری برای نمایش آن را دارد. تنها با تغییرات جزئی لباس، او از یک دمدمی مزاج خشمگین به یک طراح مد پر زرق و برق و به یک بچه تبدیل می شود.
این شخصیت از چنان شکل حاد جدایی رنج می برد که، درمانگر او فلچر در کنفرانسی بحث می کند، ذهن او آناتومی واقعی اش را تغییر می دهد.
مهم است که بگوییم «Split» به پایان پیچشی وابسته نیست. این یک فیلم کامل و راضی کننده است که اگر 18 ثانیه قبل از نتیجه گیری آن را متوقف کنید، همچنان به عنوان یک موضوع ترسناک هوشمند مناسب است.
این به خوبی مرز بین استثمار و تفسیر جدی در مورد قدرت به دست آمده از غلبه بر ناملایمات را طی می کند.
اما یک بمب نوترونی در صحنه پایانی رها شده است که اساساً همه چیزهایی را که شما اخیراً دیدید، دوباره قاب بندی می کند. این یک افشاگری عظیم مانند آنچه در “حس ششم” وجود دارد نیست . بیشتر شبیه تکه تکه پازلی است که روی تخته بازی وسیعتری که نمیدانستید در حال بازی هستید می باشد.
اولین چیزی که باعث میشود این فیلم به خاطرش به یادگار بماند، بازی خیره کننده بازیگر نقش اول جیمز مکاوی است، یک بازیگر فوق العاده کاریزماتیک و با استعداد،که اینجا خودش را به عنوان یک مدعی جدی برای نقش های بزرگ معرفی کرده است.
توانایی او برای جابجایی از یک شخصیت به شخصیت دیگر، تاریک، شوم، نرم، بامزه و غیره باورنکردنی است، به ویژه شخصیت های دنیس، هدویگ و پاتریشیا همه کاره بودن او را نشان می دهند.
بتی باکلی که یک بازیگر نقش مکمل فوقالعاده بود، بهعنوان پزشک کوین کار فوقالعادهای انجام داد، سه دختر، و بهویژه آنیا تیلور-جوی بسیار خوب بودند.
«Split» درباره سه دختر است که توسط مردی مبتلا به اختلال هویت تجزیه ای (DID) که دارای 23 شخصیت است، ربوده می شوند و باید بگوییم که این فیلم نشان دهنده آنچه که DID واقعاً هست و افرادی که با آن دست و پنجه نرم می کنند را نشان نمی دهد، عمدتاً به این دلیل که این فیلم گاهی اوقات کمی بیش از حد خارق العاده می شود.
این فیلم از همان ابتدا با بازی فوقالعاده جیمز مکآوی و صحنههای ثابت بسیار خوب به شما آرامش میدهد. کلیت صحنه ها باعث می شود احساس عجیبی داشته باشید، در واقع موفق می شود چیزی به بیننده منتقل کند که احتمالاً قادر به توصیف آن نخواهید بود.
شاید «Split» نمایشی غیرواقعی از اختلال هویت تجزیه ای داشته باشد، و این می تواند یک چرخش بزرگ باشد، اما با این وجود این یک فیلم عالی است.
«Split» ادامه تلاش M. Night Shyamalan (کارگردان) را با لفاظی های ماوراء الطبیعه اما مدت ها مورد انتظار می بیند که این فیلمساز صرفاً منتظر لحظه مناسب برای ظهور مجدد بود.
در حالی که آخرین فیلم او – The Visit – قابل پیش بینی اما سرگرم کننده بود، «Split» بر مهارت داستان نویسی او با سطح بالای خلاقیت تأکید می کند که او را در دنیای ترسناک معاصر نام آشنا کرده است.
با این حال طرفداران موافق هستند که «Split» نیز فقط یک بازگشت نیست، بلکه یک چیدمان تاکتیکی از دنیای سینمایی Shyamalan است. به بیان واقعی، این فیلم در مورد فردی با شخصیت های متعدد است که هر شخصیت به طور جمعی با آگاهی کامل از بقیه صحبت می کند.
اگرچه گفته می شود که شخصیت اصلی کوین 23 شخصیت را به نمایش می گذارد، اما در بیشتر زمان فیلم فقط تعداد انگشت شماری را می بینیم.
بری، یک شیک پوش نیویورکی، هدویگ، یک پسر 9 ساله احمق و شخصیت های تیره تر پاتریشیا و دنیس هستند. دو نفر آخری که خود را The Horde می نامند، بر ربوده شدن سه دختر دبیرستانی به عنوان قربانی تشریفاتی برای شخصیت بیست و چهارم که اغلب به عنوان “جانور” شناخته می شود، تأثیر گذاشته اند.
دختران قبل از رها شدن The Beast زمان محدودی دارند و اگرچه از ترس فلج شده اند، فرار آنها بستگی به ساختارشکنی پیشگیرانه قهرمان داستان کیسی (آنیا تیلور-جوی) از شخصیت های خوب و بدی دارد که در کوین زندگی می کنند.
به نفع او و از طریق فلاش بک های افشاگرانه، متوجه می شویم که این اولین باری نیست که کیسی با یک هیولا روبرو می شود.
برای هر نتیجه مثبت، یک نتیجه منفی برای مقابله با آن وجود دارد. به عنوان مثال: بقای درونی کوین در برابر سایر شخصیت ها مفهومی جذاب و قانع کننده بود. با این حال، تحلیل روانشناختی جذاب توسط حماقت کل این شخصیت بیست و چهارم که قادر است کوین را از نظر فیزیکی تغییر دهد، نفی شد.
یک موضوع تفکر برانگیز توسط یک مفهوم غیرواقعی در تلاش برای نمایشی بودن از بین می رود. اولین عمل با ایده های جالبی به قدری خوب پیش می رفت که Shyamalan به وضوح به آن علاقه دارد.
جیمز مکآوی چیزی را ارائه میکند که اگر در فیلمی متفاوت ظاهر میشد، میتوانست بهطور بالقوه یک بازی شایسته جایزه باشد.