فیلم

نقد و بررسی فیلم «I Am Sam»_ در هر سطحی هنری و شاهکار است

«I Am Sam» یا من سم هستم، در سال 2001 با سم داوسون (شان پن) کارش را شروع می کند. او در سانتا مونیکا زندگی می کند و در استارباکس مشغول به کار است و می بینیم که او عقب مانده ذهنی است.به همین دلیل، به او فقط وظایف کوچکی داده می شود که انجام دهد.

ناگهان رئیسش به او می گوید که باید برود. سم را می بینیم که در خیابان ها می دود، اتوبوس ها را می گیرد و غیره تا به بیمارستان می رسد. زنی در حال زایمان است و معلوم می‌شود که او پدر است، اما او نمی‌خواهد که یک پدر باشد.

با کمک گروهی از دوستان ناتوان از رشد و همسایه آگورافوبیک* او، آنی کاسل (دایان ویست)، سم را می بینیم که تمام تلاش خود را برای بزرگ کردن دختر، لوسی دایموند داوسون (داکوتا فانینگ) انجام می دهد – به این دلیل که سم بزرگ است.

*آگورافوبیا یک نوع اختلال اضطرابی است که در آن از یک موقعیت خاص می‌ترسیم و از آن موقعیت دوری می‌کنیم. در این موقعیت‌ها ما به اشتباه احساس گیر افتادن یا بی‌پناهی می‌کنیم، مانند سوار شدن در وسایل نقلیه عمومی یا بودن در میان جمعیت زیاد در محیط سرپوشیده یا حتی فضای آزاد.

مقامات دولتی توانایی او برای بزرگ کردن دخترش را زیر سوال می برند و «I Am Sam» به داستان نبرد حقوقی سم برای حفظ حضانت لوسی تبدیل می شود که وکیل برجسته ریتا هریسون (میشل فایفر) به او کمک می کند.

همه بازیگران اصلی یکی از بهترین بازی‌های دوران حرفه‌ای خود را ارائه می‌کنند و بسیاری از این بازیگران در رزومه خود موفقیت‌های هنری زیادی کسب کرده‌اند.

شان پن به عنوان یک مرد ناتوان از رشد کاملا طبیعی و قابل باور است. دو نفر از مردانی که نقش دوستان او را بازی می‌کردند، واقعاً دچار ناتوانی‌های رشدی بودند، که در LA Goal، یک آژانس غیرانتفاعی که برای کمک به چنین افرادی از طریق برنامه‌های مختلف اختصاص دارد، پیدا شده بودند، و تشخیص آنها از سایر بازیگران تقریباً غیرممکن است.

نلسون و نویسنده همکارش، کریستین جانسون، مانند پن، زمان زیادی را در LA Goal صرف تحقیق کردند. فایفر شخصیت پیچیده‌ای را به خوبی اجرا می‌کند که باید دستخوش تغییرات گسترده‌ای شود و حتی انواعی از آنها را خراب کند.

نلسون با تعدادی زوایای غیرمعمول هنری و فنی به فیلم نزدیک می شود که همگی فوق العاده عمل می کنند.

فیلمبرداری بیشتر کار دستی است. برخلاف تلاش‌های مشابه در فیلم‌هایی مانند داگویل لارس فون تریر (2003)، این اثر دستی هرگز تحت تأثیر قرار نمی‌گیرد و در اینجا کاملاً «ارگانیک» است.

متداول ترین هدف فیلمبرداری غیرمعمول این است که بیننده تقریباً یک حس ذهنی از سم بودن را به بیننده بدهد تا دنیا را به همان شکلی که او انجام می دهد تجربه کند.

الیوت دیویس، فیلمبردار، دوربین خود را به گونه ای حرکت می دهد که دقیقاً با حرکات شان پن منعکس شده است.

یک نماد عاطفی اضافی وجود دارد. وقتی سم احساس آشفتگی می‌کند، کار دوربین آشفته می‌شود. به همین ترتیب وقتی سم گیج، متفکر و غیره است. دیویس از زوایای غیرمعمول زیادی عکاسی می کند.

نلسون همچنین تدوین، نورپردازی و طراحی تولید مطابق با زیبایی شناسی فیلمبرداری است. ویرایش گاهی اوقات بسیار متلاطم است، اما همیشه احساس “طبیعی” می کنید.

گاهی اوقات ناهماهنگی های عجیبی بین صدا و تصویر یا بین توالی های زمانی وجود دارد. نورپردازی، زوایای دوربین و طراحی تولید اغلب برخی از عناصر را به طور مناسب خارق العاده می کند.

طراحی تولید و لباس نه تنها با دنیای سم، بلکه با دنیای شخصیت های دیگر نیز مطابقت دارد. به نظر می رسد هیچ یک از جنبه های فیلم بدون بررسی دقیق و توجیه هنری سپری نشده است.

موسیقی که عمدتاً از آهنگ های بیتلز توسط هنرمندان دیگر تشکیل شده است، کاملاً با فیلم مطابقت دارد.

سم و دوستانش همگی کمی نسبت به بیتلز وسواس دارند (و ظاهراً بسیاری از اعضای LA Goal در زمان بازدید نلسون نیز همینطور بودند). آهنگ های بیتلز به خوبی با حالات مختلف فیلم مطابقت دارند و اشعار اغلب مکمل احساسات و کنش ها هستند.

اما حتی بالاتر از همه اینها، «I Am Sam» داستانی دلخراش را روایت می کند که چیزی شبیه به یک ترن هوایی هیجان انگیز و احساسی است.

صحنه‌های طنز زیادی وجود دارد که اغلب بر روی سم و دوستانش متمرکز است که با نوعی حکمت شبیه وینی پو به دور دنیا می‌روند که صادقانه‌تر و قابل تحسین‌تر از بسیاری از افراد «عادی» فیلم به نظر می‌رسد. البته صحنه های زیادی نیز وجود دارد که برای اشک دستمال کاغذی لازم است.

در نهایت، این فیلم پیام بزرگی دارد. آیا فرزندپروری یا ارزش کلی شخصی، واقعاً به توانایی فکری و دانش جمع آوری شده بستگی دارد؟

همانطور که در اوایل کاراکتر فایفر می بینیم، والدینی که بسیار باهوش هستند، می توانند بیش از سهم خود نقص داشته باشند.

بسیاری از ما والدینی داشتیم که به اندازه کافی باهوش بودند اما نمی توانستند در انجام تکالیف هندسه به ما کمک کنند. عشق ممکن است تمام نیاز شما نباشد، اما قطعا یکی از پیش نیازهای اصلی است.

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا