نقد و بررسی: «فرار از زندان»

«فرار از زندان» سریالی که درباره یک جفت برادر و زندانهایی که دوست دارند از آن فرار کنند، از سال 2005 تا 2009 یک مجری مناسب برای همه بود و طرفداران پرشوری را جمع کرد قبل از اینکه پس از چهار فصل به نتیجهای قطعی برسد.
این زندانی شدن برادر مایکل، لینکلن (دومینیک پرسل) بود که سریال را در سال 2005 شروع کرد.
مایکل برای نجات لینکلن تصمیم گرفت و مجموعه رنگارنگی از هم زندانیان، توطئه گران و غیره به زودی نمایش را پر کردند.
و در ادامه و فصل های بعدی خواهید دید که این لینکلن است که مصمم است مایکل را از زندان ببرد.
ونتورث میلر در نقش مایکل اسکافیلد، مهندس که از بانکی سرقت میکند تا در همان زندانی فرود بیاید که برادرش لینکلن (دومینیک پرسل)، به دلیل قتل برادر معاون رئیسجمهور در انتظار اعدام است.
با گذشت زمان، خصومت زندانیان و توطئه حکومتی فرماندهی علیه او، مایکل قصد دارد خود و برادرش را با استفاده از اطلاعاتی که در قسمت بالایی بدنش به شکل یک خالکوبی استادانه ثبت شده است، از زندان خارج کند.
نمایش به شکل مکعب روبیک به سراغ ما می آید و لذت آن در تماشای این است که چرخ دنده های طرح آن به کدام جهت جدید و هیجان انگیز بچرخد.
هر قسمت حول محور مایکل است که تکه جدیدی از یک پازل را حل می کند که با طرح پیچیده روی این قفسه سینه کدگذاری شده است – مانند بستن پیچی که سینک را در سلول زندانش از بین می برد و برای فرار ساختگی برای رسیدن به پشت بام زندان و ساختن یک فرار ساختگی به کار می برد.
یک درام زندان در برنامههایش پیچیدگی ایجاد میکند، از نگهبان هنری پوپ (استیسی کیچ) که مایکل را تهدید میکند به زندانی دیگر منتقل میکند تا زندانی دیوانهای که به طرز خطرناکی به کشف ماجرا نزدیک شده است.
پیامدهای خالکوبی مایکل بیرون از زندان، ورونیکا دونوان (رابین تونی)، وکیل سابق لینکلن، نیز به انواع و اقسام سیمهای ارتباطی برخورد میکند.
با وجود شروع قوی، فصل 2 فرار از زندان کمی بیش از حد در توطئه پشت دستگیری اولیه لینکلن پیچیده می شود و به یکپارچگی کلی سریال لطمه می زند.
وقتی فراریان به رهبری مایکل (ونتوورث میلر) میمانند، فصل میدرخشد، با مامور افبیآی، الکس ماهون ( ویلیام فیچتنر) یک پویایی وحشی را به داستان میآورد که کمک میکند آن را تجلی بخشد. در حالی که به اندازه فصل اول جذاب و پرتنش نیست، طرح اصلی همچنان به عنوان یک ساعت سرگرم کننده خود را حفظ می کند.
در فصل دو داستان از جایی شروع میشود که فصل اول پایان یافت، با زندانیان بازمانده در حال فرار و یک تعقیب و گریز سراسری برای یافتن آنها که در جریان است.
با مامور جدید افبیآی ماهون که دنبالهروی را انتخاب میکند و تحقیقات را آغاز میکند، یک بازی موش و گربه جالب بین فراریها و افبیآی وجود دارد که به این فصل احساس فوریت لازم را میدهد.
اگرچه این به خوبی مدیریت می شود و برای نیمه اول فصل بسیار شبیه به فصل اول پخش می شود، قسمت های دوم با دقت بیشتری به دلیل فرستادن لینکلن به زندان می پردازند و اینجاست که سریال شروع به انحراف از آنچه که آن را ساخته است می کند.
بازیگرانی که اکثراً تغییری نکردهاند، به ثبات کمک میکنند، با افسر کج زندان، برد بلیک ( وید ویلیامز) این بار با کاراکترهای بسیار زیبا، نقش بسیار مهمتری را بازی میکند.
چهره های برجسته دیگر عبارتند از T-Bag فراری (رابرت نپر) و سوکره (Amaury Nolasco) که با مطالبی که به آنها داده شده می درخشند و بسیار برجسته تر هستند.
اگرچه هنوز تنش در اپیزودها وجود دارد، اما فضاهای باز و رنگهای روشنتر این بار در تضاد با حالتی است که نمایش سعی دارد بر آن تاکید کند.
با این حال، همه چیز بد نیست و برای بخشهای وسیعی از فیلم، پویایی شخصیتهای جالب بالای طرح میدرخشد که وقتی به مسائل پیرامون کادربندی لینکلن میپردازد، بین خوب بودن و کمی بیش از حد درهمتنیدگی همکاری میکند.
به طور کلی، فصل 2 فرار از زندان ارزش دیدن را دارد. این نمایش پیشگامانه و نفس گیر فصل اول نیست، اما هنوز مواد خوبی در اینجا وجود دارد. با وجود از دست دادن تمرکز بر نتیجه پرتنش فراریان و تمرکز بیش از حد بر توطئه پشت دستگیری لینکلن، طرح در بیشتر قسمت ها خوب کار می کند.
مناطق باز و رنگهای روشن با لحنی که نمایش تلاش میکند تضاد داشته باشد، اما مامور افبیآی، ماهون، مکمل فوقالعادهای برای بازیگران است و حضور او کمک میکند تا انرژی و تنش بسیار مورد نیاز را به فصلی بیاورد که خوب است، اما در مقایسه با فصل اول عالی نیست.
در عنوان سریال یک امر اجتنابناپذیر وجود دارد که یک بیننده منتقد باید آن را بپذیرد. برای فرار از آن باید بیش از یک زندان وجود داشته باشد، اینطور نیست ؟ این ژانر در آشکارترین حالت خود است، با تمام سختگیری های رسمی و روایی که لازم است.
هیچ کس نمی تواند «فرار از زندان» را به شکستن قالب متهم کند – اگر چیزی آن را تقویت کند. اما به اندازه کافی ترفندهای جالب در سنت «فرار از زندان» داشته است تا شما را درگیر نگه دارد، بی اعتنایی و نادیده انگاشتن معینی حتی به جزییات باورپذیری، اما با چهره ای کاملاً مستقیم ارائه شده است.
تکرار بی پایان چرخه های تنش و رهایی، زندانی شدن و فرار کردن. . نمایش می تواند به همین شکل ادامه یابد.
در فصل سوم مایکل مجبور به طراحی و اجرای نقشههای غیرممکن برای فرار از زندانهایی میشود که به ناگزیر دوباره به آن بازمیگردد.
در واقع در اسکافیلد در این فصل ناامیدی و استعفای قابل توجهی وجود دارد، از بین رفتن عزم معمولی پولادین و هوش او که به دلیلی فشاری است که از داخل زندان و هم از بیرون می آید.
مثل اینکه شاید او واقعاً شروع به این باور کرده است که دارد تبدیل به کلاهبردار سرسختی می شود که جهان فکر می کند او است.
شاید او تاوان گناهانی را می دهد که نه او و نه برادرش هرگز مرتکب نشده اند. شاید او هرگز واقعاً بیرون نرود.
خوب، یک دسته از مخالفان بی رحم در زندان پاناما پنهان شده اند. زندان سونا در اختیار زندانیان قرار گرفته است – ارتش اطراف آن را محکم نگه می دارد و به هر کسی که بیرون از دیوار دیده می شود تیراندازی می کند.
در درون زندان جنایتکاران – آنقدر خشن که توسط مقامات اداره می شود – با خشونت و قتل بر خود حکومت می کنند.
فقط اراده آهنین لچرو (با نام شگفت انگیز رابرت ویزدام)، که سابقاً بی رحم ترین و بدنام ترین ارباب جنایت در پاناما بود، این مکان را از سقوط به هرج و مرج کامل باز می دارد.
او از برابری بین زندانیان و عدالت چشم در برابر چشم برای همه حمایت می کند، اما با بی رحمی دیکتاتوری حکومت می کند که به طور کامل قوانین خود را نادیده می گیرد. باز هم، اشاراتی از چیزی عمیق تر در فرار از زندان ، یک تفسیر سیاسی بالقوه که هرگز از آن استفاده نکرد.
بنابراین، اسکافیلد که برای دفاع از خود به سونا پرتاب می شود، به زودی متوجه می شود که حبس او در این زندان خاص تصادفی نبوده است و به طور خاص برای بیرون کردن یک زندانی دیگر به آنجا رانده شده است.
برای اطمینان از تبعیت او، برادرزادهاش، LJ محاصرهشده (که خودش در فصل اول برای قتل تحت تعقیب قرار گرفته بود)، و همسرش، سارا به گروگان گرفته میشوند.
برادرش لینکلن (دومینیک پرسل، مثل همیشه سرگردان) که از بین همه به طور غیرقابل توضیحی آزاد است (او همان کسی بود که کاتالیزور کل این آشفتگی در زمان گذشته بود) اکنون تنها پیوند مایکل با دنیای خارج است و واسطه ای است که خواسته های یک مامور شرکت با چشمان پولادین را بازگو می کند.
اسکافیلد باید در میدان مین سیاست و روابط زندان حرکت کند، در حالی که برنامه فرار مبتکرانه دیگری را طراحی می کند و زندانی را که همه می خواهند بکشند را زنده نگه دارد تا او را نیز بیرون بیاورند.
او از شخصیت های جدید و قدیمی کمک خواهد گرفت، که دومی ها به شکلی جادویی سونا می افتند،.
چقدر راحت بود که امثال تی بگ و ماهون و دیگر آدمهای بدکار فصل یک و دو، همگی در مدار سونا قرار گرفتند. یا به هر دلیلی دور آن می چرخند.
نمیتوان باور کرد که هر یک از آنها توانستند دقیقاً جنایت درستی را در جای مناسب انجام دهند که او را بلافاصله در همان زندانی با حداکثر امنیت و آخرین راهحل به عنوان شخصیت اصلی سریال فرو میبرد. شاید این شرکت هم همه اینها را ترتیب داده باشد.
و اینکه شرکت قبل از همه اینها، حتی قبل از اینکه باروز را قاب کند، به نوعی می دانست که اسکافیلد دقیقاً از آن دسته افرادی است که خود را عمداً به زندان میاندازد .
و در ادامه فصل ها نمایش آنقدر مملو از سرنخهای مرموز است که به طور مضحک ارائه شده است که جدی گرفتن آن سخت است. شاید «فرار از زندان» همیشه اینطور بوده است، اما به نوعی محیط این فصل باعث می شود که حیله ها کودکانه به نظر برسند.
یمن به عنوان کشوری پرآشوب معرفی می شود که البته بی ثبات و خطرناک است، به ویژه برای سفیدپوستان غربی. با این حال، مایکل، یا هرکس دیگری که هست، با نوشتن معماهایی روی هواپیماهای کاغذی و پرتاب آنها از میله های زندان، ارتباط برقرار می کند؟
لینکلن و دیگران باید سرنخ های مختلفی را رمزگشایی می کردند تا بفهمند که مایکل ممکن است زنده باشد و کجاست.
در «فرار از زندان» با زاویه یمن تعداد زیادی از شخصیتها شبیه کاریکاتور هستند، که این تصور را تقویت میکند که همه مسلمانان در حال غر زدن دستههای نفرت هستند.(مسلمانان را مردمی جدا از مردمان دیگر و عامل نفرت پراکنی معرفی می کنند)
در هر صورت، عناصری که طرفداران نمایش قدیمی به دنبال آن هستند، مطمئناً اینجا هستند: یک زندان، یک نقشه فرار، یک توطئه به آرامی در حال ظهور، شخصیت های قدیمی مورد علاقه که به تازگی به تصویر کشیده شده اند.
اما به محض اینکه هیجان آشنایی مجدد از بین برود، شما با یک نخ تا حدودی درهم و اصلاً معتبر باقی میمانید.
«فرار از زندان» یا به انگلیسی Prison Break برای اولین بار در سال 2005 پخش شد و به طور گسترده ای به محبوبیت بین مردم دست یافت به طوری که برنده بهترین درام در مراسم امی و گلدن گلوپ شد.
همچنین موسیقی این سریال توسط رامین جوادی ساخته شده بود که منجر به دریافت جایزه امی برای موسیقی شاهکار وی شد.
این نمایش تا سال 2017 ادامه داشت و در پنج فصل و 90 قسمت ساخته شد. ابتدا کارگردان سریال در سال 2019 نوید ساخت فصل ششم را داد اما بعد از این که بازیگر نقش مایکل اسکافیلد اعلام کرد که قصد بازگشت به سریال را ندارد، این پروژه لغو شد.