نقد و بررسی «شرلوک» _داستان شرلوک هلمز در لندن امروزی

شرلوک (2017-2010) یک اقتباس بریتانیایی چهار فصلی است که هر فصل در سه قسمت پخش شده است و معماهای متفاوتی را برای حل کردن دنبال می کند.
همه عناصر هلمز وجود دارند و درست هستند. بیشتر شخصیتهای اصلی ظاهر می شوند، با نکاتی که هنوز ظاهر نشده اند. این تعلیق است و گاهی واقعا خنده دار است.
این همان اقتباسی است که در قرن بیست و یکم به روز شد، اما با عشق و احترام به نسخه اصلی انجام شد. نویسندگان موضوع یک واتسون باهوش (کمی مبهوت) را ادامه داده اند.
آنچه ما در اینجا داریم یک نسخه مدرن بسیار جالب از اولین حضور هولمز، A Study in Scarlet است، که در آن او با واتسون ملاقات می کند، آنها اتاق های خیابان بیکر را می گیرند و با موفقیت یک سری قتل ها را بررسی می کنند.
فناوری 21C به کنار، در واقع یک اقتباس کاملاً وفادار است، حتی اگر آنها داستان پشتی را کنار گذاشتند و انگیزه معتبرتر دیگری به قاتل دادند.
دانستن نسخه اصلی اصلاً ضروری نیست، اما دیدگاه را تغییر می دهد. در حالی که برخی از هولمز برای شناسایی حرفه ای قاتل تبریک می گفتند، خوانندگان نسخه اصلی به این فکر افتادند که قربانی بعدی او آمریکایی خواهد بود (قربانیان نسخه اصلی همه آمریکایی هستند ).
استیون موفات و مارک گیتیس (مدیران تولید و فیلمنامه نویس این سریال) با تمام احترامی که یک نویسنده میتواند آرزو کند با شخصیتها رفتار میکنند و اقتباسی را ارائه میکنند که همه چیزهایی را که آرتور کانن دویل (نویسنده سری رمان های شرلوک هلمز) در طرحهای خود آورده است دوباره تجسم میکند و در عین حال چیزی بسیار نزدیک به هدف و اثر اصلی آنها ارائه میکند.
هولمز و واتسون همان طور که باید باشند، محصولات زمان خود هستند، اما به طور قابل تشخیصی نوادگان و وارثان اصلی هستند.
داستان ها هوشمندانه، شوخ، جذب کننده و واقعاً هیجان انگیز هستند. اجراها در سرتاسر هیجان انگیز هستند، نمی توان به اندازه کافی از بندیکت کامبربچ (شرلوک) و مارتین فریمن (جان واتسون) تعریف کرد، آنها یک بازی دوگانه عالی می سازند و انرژی عظیمی را تزریق می کنند.
نقطه برجسته نمایش اندرو اسکات (جیمز موریارتی دشمن شرلوک) بود، که موریارتی چیزی کم از حیرت آور نبود، او هر صحنه ای را که در آن ظاهر می شد دزدید. موریارتی اصلی ترین دشمن شرلوک محسوب می شود که همانند شرلوک باهوش است و در هر نقشه ای که می کشد می خواهد نشان بدهد که باهوش تر از او عمل می کند.
مارک گیتیس نیز در نقش مایکرافت هولمز برادر بزرگتر شرلوک بازی میکند. مایکرافت رئیس یک سازمان جاسوسی بزرگ در بریتانیا است و با این که بیشتر اوقات شرلوک را سرزنش می کند اما به موقع به داد او می رسد.
سریالها و فیلمهای زیادی بر اساس شرلوک هلمز ساخته شدهاند، اما میتوان با اطمینان گفت که این بهترین آنهاست. نویسندگی و بازیگری این نمایش را بسیار خاص می کند. هر فصل به خوبی فصل های دیگر است.
بندیکت کامبربچ برای بازی در این نقش متولد شد…او شرلوک هلمز است. مارتین فریمن همچنین در نقش دکتر جان واتسون ایفای نقش می کند و این دو تنها یک بازیگر عالی را رهبری می کنند.
استیون موفات شرلوک هلمز کلاسیک (بندیکت کامبربچ) را مدرن می کند و او را وارد دنیای مدرن می کند. دکتر جان واتسون (مارتین فریمن) بهترین دوست و محقق مشترک اوست. شیمی بین کامبربچ و فریمن فوق العاده است. هلمز کاریزماتیک و باهوش است و واتسون مقتدر و جذاب به نظر می رسد.
این نمایش انرژی بصری واقعی نسبت به مواد قدیمی دارد.
زمانی که یک سریال یا فیلم قرن نوزدهمی مدرن میشود، اکثر اوقات کار نمیکند و همیشه کمی نامطمئن و دشوار است، اما شرلوک کار متفاوتی انجام می دهد، تفاوتی که این سریال را منحصر به فرد و درخشان می کند.
بندیکت کار درخشانی را در به تصویر کشیدن کاراگاه معروف انجام می دهد و باعث شد شخصیت قرن نوزدهمی و لندن امروزی به زیبایی ادغام شوند. ادغام استدلال قدیمی و فناوری جدید به طرز باشکوهی انجام شده است. بنابراین، کسی که ما میبینیم یک هلمز با یک لپتاپ و یک تلفن هوشمند است.
تا به حال متوجه شده اید که چگونه بسیاری از طرفداران آگاتا کریستی وقتی فیلمنامه نویسان داستان های پوآرو و مارپل را تغییر می دهند، شکایت می کنند؟ آنها این موضوع را دوست ندارند.
اما برخی تفسیرهای جدید و متفاوت از آن داستان ها را دوست دارند، زیرا در غیر این صورت، در مورد شخصیت های ادبی که روی پرده آورده می شوند، چه فایده ای دارد؟ چه فایده ای دارد اگر از همان داستان دوباره فیلمبرداری شود، همان داستانی که قبلاً یک، دو بار، شاید سه بار خوانده شده است؟ مخصوصاً در بسیاری از موارد، چه فایده ای دارد که قبلاً به این شکل عالی انجام شده است؟
مطمئناً، کلوپهای کتابخوانی درباره کتابها بحث میکنند، اما با تلویزیون و فیلمبرداری، شما و هرکسی که میخواهید با او معاشرت کنید، داستان را دقیقاً در همان زمان و در زمان واقعی تجربه میکنید و به راحتی میتوانید واکنشهای اولیه و بدون مراقبت یکدیگر را مشاهده کنید.
از نظر بصری، شرلوک امتیاز بالایی می گیرد. عکاسی ماهرانه است، صحنه ها دوست داشتنی هستند و لباس ها به زیبایی طراحی شده اند. موسیقی یک مزیت قوی دیگر است، نه تنها تم اصلی هوشمندانه، بلکه موسیقی پس زمینه جذاب و زیبا می باشد.
داستانها بسیار جذاب بودند، با توازن خوبی از طنز، رمز و راز و ماجراجویی و هر قسمت بسیار سریع حرکت میکند، و نوشتهها در درجه بالایی از طنز و جذابیت اند.
این هولمز درباره لباس های ویکتوریایی و محیطی که اسرار در آن آشکار می شود نیست. این در مورد شخصیت ها و اتفاقاتی است که داستان ها را به رمان های معمایی تعیین کننده بسیاری از نسل ها تبدیل می کند و برداشت استیون موفات و مارک گیتیس در برابر نویسنده اصلی کانن دویل، ماهیت شرلوک هلمز را به طرز باشکوهی به تصویر میکشد.
نگرش مدرن چیزی از ذات شرلوک هلمز کم نمی کند بلکه به آن می افزاید. سه قسمت 90 دقیقهای با سرعتی نفسگیر از کنار شما عبور میکنند- هوش شما را به چالش میکشد و شما را مشتاق چیزهای بیشتر میکند.
اپیزودها دارای محیطهای تاریک و بیرحمانهای هستند، اما همچنین مملو از لحظات شوخطبعی هستند که تجربه را کاملاً رضایتبخش میکند. مفهوم استفاده از تصاویر و اشاره گرهای بصری در صحنههایی که هولمز باعث میشود برداشتهای فوقالعادهاش عالی باشد و به بیننده کمک میکند تا با کارآگاه آس ببیند و فکر کند.
کامبربچ در نقش شخصیت هولمز در نقش یک نابغه متکبر، خود محور و درخشان نقش می بندد. هوای برتری در هولمز وجود دارد که باعث میشود او برای ذهنهای خالی که چیزهایی را که برای او بدیهی به نظر میرسند نمیبینند و درک نمیکنند، ترحم کند و کامبربچ آن را به زیبایی بیان میکند.
از سوی دیگر، مارتین فریمن در نقش جان واتسون نقشی عالی برای نابغه عجیب و غریب کامبربچ – مرد روزمره – ایفا می کند. واتسون که پس از بازگشت از جنگ در عراق به دنبال معنا و هدف می گردد، به دنیای دیوانه هولمز از درخشش و هرج و مرج کشیده می شود. اجرای جدی و ظریف فریمن به زیبایی هولمز کامبربچ را تکمیل می کند.
با این حال، شرلوک در مورد اجراهای بازیگری نیست. این در مورد آوردن تجربه دنیای شرلوک هلمز به دنیایی است که در آن زندگی می کنیم. موفات و گاتیس دنیای کارآگاه ویکتوریایی را در یک محیط کاملاً جدید بازسازی می کنند و این کار را فوق العاده انجام می دهند. هیچ چیز در مورد آن ابتدایی نیست – این یک نبوغ خالص است.
این سریال داستانی متفاوت با داستان کلی شرلوک دارد. شرلوک که در دوران مدرن زندگی می کند اما ویژگی های داستان اصلی را فراموش نمی کند. این فصل در سه قسمت اولش داستان منحصر به فرد و جالبی دارد. قادر به نمایش یک داستان معمایی خوب و ساده اما ظریف است.
این نمایش در طول اجرای خود جوایز بسیاری از جمله 9 جایزه امی را به دست آورد.
شرلوک نامزد و برنده جوایز متعددی همچون جایزه امی، جایزه گلدن گلوب و بفتا شد. این سریال نقدهای مثبت فراوانی دریافت کرد و به طور گسترده ای مورد استقبال مردم در سراسر جهان قرار گرفت. فصل سوم این سریال به پربیننده ترین برنامه در بریتانیا تبدیل شد.
اگر هنوز این سریال باورنکردنی را ندیده اید، به خودتان لطف کنید و هر چه زودتر آن را تماشا کنید.