نقد و بررسی سینمایی «نهنگ»_فرد جذابی که نقش زشت بازی می کند

«نهنگ» بیننده را ملزم می کند که کنجکاو برای چاقی بیمارگونه و شاهد نقد کوبنده دین آخرالزمان باشد. در عین حال، به طرز شگفت انگیزی نه تنها تجربه مذهبی، بلکه فرد درون لباس چاق را نیز در بر می گیرد.
وقتی چارلی 600 پوندی سعی میکند از روی مبل بلند شود، ردهای عرق روی پیراهن خاکستریاش پخش میشود، در حالی که او با دردناکی (برای او و برای ما) تلاش میکند، میخواهد چشمهایتان را بپوشانید.
در مورد پروتزهایی که این فرد چاق را ممکن کرد، مطالب زیادی نوشته شده است، و کسانی که فیزیک بدنی او را تنظیم کردند، برنده اسکار بهترین آرایش و آرایش مو شدند.
برندان فریزر که امسال اسکار بهترین بازیگر مرد را برای بازی در نقش معلم انگلیسی چارلی آنلاین دریافت کرد، آنقدر جذاب است که توجه ما به طور فزاینده ای از بدن او به مرد درونش منحرف می شود.
توماس جوان (تای سیمپکینز، که نقش خود را به عنوان یک بازیگر نوجوان در فیلم های مارول ثبت کرد) این مبلغ ساده لوح اولین نفر از چندین نفر در زندگی این مرد چاق است که سعی می کنند او را نجات دهند.
رستگاری، حتی از تنوع مذهبی، موضوع اصلی فیلمنامه ساموئل دی. هانتر است که بر اساس بازی صحنه ای او ساخته شده است.
یکی دیگر از بازدیدکنندگان، لیز، به توماس می گوید: «من تنها کسی هستم که می توانم به او کمک کنم.»
لیز و توماس هر دو بازنمایی راههایی برای نجات چارلی هستند، نه افرادی که ما به آنها اهمیت زیادی میدهیم. توماس نماینده یک مسیحیت بیش از حد اخلاقگرا است، و لیز اقدامات عملی بهداشتی را انجام میدهد. این ناجی نیز نیست که انسان چاق به آن نیاز دارد.
نه لیز و نه توماس ناجیی نیستند که مرد چاق به آن نیاز دارد.
این رابطه چارلی با دختری است که او را در هشت سالگی رها کرده است، الی (سدی سینک، یکی دیگر از بازیگران جوان و باتجربه تئاتر، تلویزیون و سینما)، که برای هر دوی آنها پتانسیل دارد: پتانسیل بخشیده شدن او و یافتن راه نوجوان خشمگین در زندگی.
فیلمنامه هانتر مملو از ابزارهای طرح داستانی است که نشانه های ملودرام هستند.
فیلمنامه هانتر مملو از ابزارهای داستانی است که نشانه های ملودرام و صحنه هستند. چارلی به بیمارستان نمی رود زیرا بیمه درمانی ندارد و پولش را برای الی پس انداز می کند.
در نتیجه، او به خانهاش مقید است، وزنش به خودی خود یک حبس است. همه شخصیت های فرعی باید به سمت او بیایند، باید وارد آپارتمان او شوند، تنها فضای قابل توجه فیلم خانه اوست.
هر کس داستان پیچیده ای دارد، منبع دیگری از ملودرام، و کاملاً در تضاد با فیلم هایی مانند «گروه تروپیک» اخیر است که در آن هیچ کس فراتر از زمان حال وجود ندارد.
چارلی باید از «نهنگ» بدن عظیمش فراتر رود. “آیا من نفرت انگیز هستم؟” او مکرراً می پرسد، و «متاسفم» حرف همیشگی اوست، وزن او بیشتر یک علامت است تا دلیل ناراحتی او.
در عوض، او باید “اشتباهاتی که مرتکب شده ام” را بپذیرد، در درجه اول ترک الی در 8 سالگی و مادرش مری (سامانتا مورتون که اغلب نامزد جوایز می شود). همانطور که همسر سابق مری می گوید: «تو من را به خاطر یک مرد ترک کردی»، شکایتی که به نوعی قدیمی به نظر می رسد، اگرچه ممکن است در آیداهو 2016، جایی که فیلم در آن روایت می شود، طنین انداز شود.
سینک نقش الی را بازی میکند که نوجوانی بسیار عبوس است و مری یکی از بازدیدکنندگان بیش از حد خانه است، اگرچه او به خوبی ما را با خوش بینی نه چندان باورکردنی شوهر سابقش آشنا می کند.
دارن آرنوفسکی کارگردان، که تیتراژ خلاقانهاش شامل «قوی سیاه» در سال 2010 و «مادر» در سال 2017 است، از یک فیلمنامه نسبتاً معمولی ساخته شده است که اشکهای ملودراماتیک و قابل پیشبینی تولید میکند.
تعاملات شخصیت ها اغلب بیش از حد نمایشی است و شخصیت مرکزی دومین فرد کم جذابیت در این داستان پنج نفره است. گاهی اوقات، نهنگ فیلم آرنوفسکی، کشتی گیر در سال 2008 را به یاد می آورد ، اما مقایسه ها نقاط قوت دومی و ضعف های اولی را نشان می دهد.
درباره عملکرد برندان فریزر، که در دهه گذشته تا حد زیادی از سینمای بزرگ غایب بوده است، مطالب زیادی نوشته شده است .اگرچه او در تلویزیون فعال بوده است، بنابراین نام اشتباهی است که آن را «بازگشت» بنامیم.
از زمانی که او در فیلم مومیایی و دنبالههای آن به یک ستاره تبدیل شد ، خیلی تغییر کرد . اگرچه او برای ایفای نقش چارلی چاق در فیلم The Whale مقداری وزن اضافه کرد، او 500 پوند اضافه نکرد.
بیش از کمی اعتبار برای ظاهر چارلی مدیون تیم آرایش است، اگرچه محدودیت های بودجه ای آنها در صحنه هایی که چارلی می ایستد و استفاده از کت و شلوار چاق آشکار می شود، مشهود است.
.بر اساس نمایشنامه ای که در آن هیچ تلاشی برای باز کردن مسائل صورت نگرفته است، نهنگ به طور کامل در خانه کثیف و نامرتب چارلی رخ می دهد. او از نارسایی احتقانی قلب رنج می برد و زمانی که یک مبلغ بی خبر به نام توماس (تای سیمپکینز) از در ورودی خانه سرگردان است و به دنبال نجات روحش است، در مضیقه قرار می گیرد.
او به او اطلاع می دهد که بدون کمک پزشکی، او ظرف یک هفته خواهد مرد. این امر چارلی را وادار می کند تا با الی، دختری که 9 سال است ندیده، آشتی کند. الی هیچ علاقه ای به شروع مجدد رابطه با پدری که او را رها کرده است ندارد.
مادرش، مری (سامانتا مورتون)، بخشنده تر است. خط داستانی را میتوان به طور خلاصه به این صورت خلاصه کرد که «مرد چاق بیمارگونه سعی میکند قبل از اینکه بمیرد، زندگی آشفتهاش را سامان دهد».
در تعاملات بین چارلی و لیز و چارلی و الی مقداری زندگی و انرژی وجود دارد. در مورد هیچ صحنه ای که توماس در آن حضور دارد نمی توان همین را گفت. این ربطی به عملکرد تای سیمپکینز ندارد، که خوب است، بلکه به شخصیتی که معرفی اجباری و هدفش ضعیف است، ربطی دارد.
چیز کمی در مورد توماس قابل باور است و تلاش برای پنهان کردن او در راز به سادگی وقتی حقیقت آشکار می شود ناامید کننده تر می شود.
چارلی کمتر از آن چیزی است که از یک مطالعه دو ساعته شخصیت انتظار می رود. در ظاهر، او ناامید کننده است. درست در زیر آن، او هیولایی است که لیاقت چیزی را دارد که به دست می آورد (تا حدی به این دلیل که این کار را با خودش کرده است).
او تشخیص می دهد که نیاز به رستگاری دارد اما این از خودخواهی او نمی کاهد. این ویژگی ها باید یک فیلم جذاب را ایجاد کنند، اما نوشته آن به اندازه کافی خوب نیست.
به طور کلی، نهنگ همه جا را فرا گرفته است. اگرچه اکثریت آن کسل کننده است، همانطور که شایسته فیلمی است که بر روی یک انسان بدبخت و در حال مرگ متمرکز شده است، برخی از انحرافات عجیب و غریب وجود دارد.
با صحنهای از پرخوری بیش از حد که آنقدر زیادهروی است که تقریباً غیرقابل تماشا است، عمیقاً به مقولههای ناخوشایند منحرف میشود.
سپس پایانی است که به گونه ای فیلمبرداری می شود که در آستانه تقلید قرار می گیرد.
عملکرد فریزر مورد توجه قابل توجیهی قرار خواهد گرفت، اما این تا حدی به دلیل ماهیت نمایشی آن است. (تمام گریم ها را بردارید و ببینید آیا آنچه باقی مانده ارزش اسکار را دارد یا خیر. این یک سوال باز است.)
این فیلم با بودجه سه میلیون دلاری در سال 2022 بر اساس نمایشنامه ای به همین نام (2012) ساخته شد و به فروش بیش از پنجاه میلیون دلار رسید. فیلم منتقدان را به دو قطب تقسیم کرد که شامل کسانی بود که اعتقاد داشتند لایق اسکار نبود و کسانی که می گفتند شاهکار بود.