نقد و بررسی «سوزاندن»
«سوزاندن» که توسط لی و جونگمی اوه از داستان کوتاه هاروکی موراکامی در سال 1983 “سوختن انبار” الهام گرفته شده است، و همچنین الهام گرفته شده از داستان کوتاه ویلیام فاکنر در سال 1939 به همین نام است.
لی جونگ سو ( یو آه این ). او که به عنوان یک تحویلدهنده نیمه وقت در سئول کار میکند، با شین هائهمی ( جئون جونگ سو ) روبرو میشود که ادعا میکند با هم به مدرسه رفتهاند، اگرچه او را به یاد نمیآورد.
جونگ سو از او خوشش می آید و با هم رابطه عاطفی دارند. پس از مدتی هائه می گوید که به زودی به آفریقا سفر خواهد کرد و از او می خواهد که به گربه اش، بویلر، غذا بدهد.
جونگ سو با خوشحالی به بویلر غذا میدهد، و اگرچه هر بار که به آپارتمان میآید، گربه در جایی دیده نمیشود،اما چون غذا و آب در حال ناپدید شدن است می پندارد که حتما گربه ای وجود دارد.
چند هفته بعد، هائه با بن ( استیون یون) یک مرد جوان محرم، مودب و بسیار ثروتمند از سفر باز می گردد. این سه نفر یک رابطه عجیب و غریب ایجاد می کنند و یک روز عصر، جونگ سو به بن اعتراف می کند که او هائه را دوست دارد و بن در مورد سرگرمی عجیب خود یعنی سوزاندن گلخانه های متروک به او می گوید. چند روز بعد، هائهمی ناپدید میشود و جونگ سو که به بن مشکوک است، به دنبال او می رود.
Beoning به طرز ماهرانه ای بر پایه سؤالاتی ساخته شده است که فقط به تعداد بسیار کمی از آنها پاسخ داده شده است. برخی از سؤالات بزرگتر عبارتند از، چرا جونگ سو هائهمی را از مدرسه به یاد نمی آورد و چه اتفاقی برای هائهمی افتاد و بن برای امرار معاش چه می کند. این سوالات همگی بی پاسخ می مانند.
اعتراف بن به این که هرگز گریه نکرده است، دال بر این این است که او روانپریش است؟ آیا او واقعاً گلخانه ها را می سوزاند؟ همچنین مجموعهای از اسرار کوچکتر در کنار هم وجود دارد – پدر جونگ سو دقیقاً چه کار کرد (وقتی فیلم شروع می شود، او به اتهام حمله مبهم محاکمه می شود).
چرا جونگ سو به چاقوهای پدرش خیره می شود. خواهرش کجاست آیا اصلا خواهری وجود دارد. آیا گربه بن همان گربه ای است که هرگز دیده نشده است. آیا هائه می واقعاً در کودکی از چاه افتاد؟ برخی (یا بیشتر) از این سؤالات بی پاسخ می مانند، اگرچه مطمئناً سرنخ هایی در سرتاسر پراکنده وجود دارد.
از لحاظ موضوعی، این فیلم مجموعه ای از مسائل را پوشش می دهد. مردانگی سمی، اقتصاد و مصرفگرایی، طبقه، جایگاه زنان در جامعه کره، حسادت عشقی، مرگ و سبک زندگی بینظیر، محرومیتهای طبقه کارگر، سرمایهداری بیچهره، بهای موفقیت و امید را نشان می دهد.
البته برخی از آنها بیشتر از دیگران پیش زمینه هستند و به ویژه بر اقتصاد تأکید شده است. به عنوان مثال، فیلم از صحنه ای از سه نفر در یک کلوپ شبانه شیک (که بن اطمینان داده است که می توانند به آنجا بروند) به صحنه ای از جونگ سو که به تنهایی در حال بیرون زدن اصطبل گاو است، می رود.
تضاد بین سبک زندگی این دو مرد نمی تواند واضح تر باشد. جونگ سو به نسلی از طبقه کارگر تعلق دارد که از نظر اقتصادی وضعیت بدتری نسبت به والدینشان در همان سن خواهند داشت، در حالی که شکاف بین طبقه متوسط و طبقه کارگر بیشتر از همیشه شده است.
این فیلم همچنین به طور قابل توجهی با سیاست های جنسیتی درگیر است. یکی از چیزهایی که جونگ سو را در مورد هائه مجذوب خود می کند، رفتار تحریک آمیز او است.
با این حال، بعداً، هنگامی که او بیرون از خانه او برهنه می رقصد، او منزجر می شود و به بن می گوید: “فقط یک نفر اینطور رفتار می کند.”
این خلاصه ای مختصر از یک استاندارد دوگانه اجتماعی است. مردان می توانند هر طور که می خواهند رفتار کنند، اما زنان باید با انتظارات خودسرانه رفتار کنند. می توان استدلال کرد که هائه-می اساساً برای پیشبرد رفتار های جونگ سو و بن عمل می کند و خودش فاقد هرگونه عاملیت واقعی است.
با این حال، یک بینش جایگزین این است که او به عنوان یک شخصیت ضعیف ترسیم شده است تا جامعه ای مردسالار را نشان دهد که در آن زنان پیچیده تر از مردان دیده می شوند.
با این حال، این احتمال نیز وجود دارد که هائه می در واقع وجود نداشته باشد، به این دلیل است که او به معنای واقعی کلمه یک فانتزی مردانه است، یک وسواس جنسی که در ذهن پریشان به وجود آمده است.
فیلم منحصراً از دیدگاه جونگ سو که گویی یک راوی غیر قابل اعتماد است، روایت می شود، او در هر صحنه ای حضور دارد و روایت هرگز به شخصیت دیگری یا دیدگاه دانای کل تغییر نمی کند.
با در نظر گرفتن این موضوع، هر آنچه که می بینیم از طریق دیدگاه ایدئولوژیک او فیلتر می شود. اگر به شیئی اهمیت دهد، از مخاطب نیز دعوت می شود که به همین ترتیب عمل کند.
جونگ سو به طرز ماهرانهای با این ابزار ساختاری پیچیده برخورد میکند و مخاطب را مستقیماً در فضای اصلی (احتمالاً پارانوئید) شخصیت قرار میدهد.
هائه می تجسم هر چیزی است که جونگ سو آرزو دارد، اما قادر به دستیابی به آن نیست. این واقعیت که جونگ سو این امکان وسوسهانگیز را روی میز میگذارد در حالی که هنوز موفق به تجزیه و تحلیل موضوعات سوسیال رئالیستی مانند اقتصاد و طبقه میشود، گواهی بر کنترل فوقالعاده او بر مطالب است.
یکی از برجستهترین نقشها، اگر لزوماً موضوعی برای خود نباشد، ناپدید شدن است، با ارجاعات پراکنده در سراسر فیلم – هائه می خاطرنشان میکند که خانه دوران کودکیاش از بین رفته است، همانطور که چاهی که در آن افتاده است.
جونگ سو به یاد می آورد که چگونه پس از اینکه مادرش خانواده را ترک کرد، پدرش لباس های او را سوزاند. وقتی بن در مورد سرگرمی گلخانهای خود به جونگ سو میگوید، میگوید، “شما میتوانید آن را ناپدید کنید، انگار که هرگز وجود نداشته است”.
هائه به معنای واقعی کلمه نیز می گوید که می خواهد ناپدید شود. وقتی جونگ سو از بن میپرسد که آیا ممکن است هائهمی به سفر دیگری رفته باشد، بن میگوید: «شاید مثل یک دود ناپدید شده باشد».
مهمترین صحنه از این نظر صحنه اولیه است. هائهمی با توضیح اینکه در حال یادگیری پانتومیم است، به پوست کندن و خوردن یک نارنگی میمکی میکند و به جونگ سو میگوید که ترفند این نیست که وانمود کنید که نارنگی واقعاً آنجاست، بلکه «فراموش نکردن وجود آن است».
این چالش برای ادراک نه تنها از این جهت که جونگ سو متقاعد میشود که هائهمی با وجود فقدان شواهد با بازیهای ناپسند مواجه شده است، مهم است، بلکه سرنخی برای تماشاگران در مورد اینکه چگونه فیلم را به بهترین شکل تجزیه و تحلیل کند، فراهم میکند.
البته با همه اینها چند مشکل وجود دارد. برای یک مخاطب، کمی بیش از حد طولانی است، و مواردی وجود دارد که روایت تا حدودی ناپسند به نظر می رسد. تصور می شود که بسیاری از مردم نیز ابهام را دوست ندارند و مطمئناً برای همه مناسب نیست.
یک مسئله کوچک این است که به عنوان قهرمانان داستان، جونگ سو بسیار منفعل است، شخصیتی که اتفاقات برای او اتفاق می افتد. باز هم، برخی از مردم این جنبه را دوست ندارند، اما مهم است که جونگ سو به این شکل به تصویر کشیده شود، به خصوص در رابطه با صحنه پایانی این شخصیت نیاز است.
در مجموع، Burning یک فیلم دلخراش است . کنترل استادانه جونگ سو ی بر لحن فوقالعاده است و مجموعهای از مضامین را در یک محیط نیمه سوسیال-رئالیستی/نیمه جادویی-رئالیستی متعادل میکند.
او تمرین خوبی در تلقینهای سینمایی است، اما بهطور ماهرانهای خلق و خو را تغییر میدهد تا مخاطب را با دستکاری، هل دادن، تحریک کردن، راهنمایی و فریب دادن آن را تغییر دهد.
فیلم طوری است که همه چیز، هر کلمه ای که گفته می شود، هر جزئیات پس زمینه می تواند مهم باشد یا شاید هم می گوید هیچکدام آنطور که برای شخصیت ها به نظر می رد مهم نیست.
این فیلم بسیار باهوش، با جزئیات عمیق، لایهبندی پیچیده، فیلمی است که تمرکز را به شما پاداش میدهد. به بیان ساده، این اثر ظریف ساخته شده از یک نویسنده متمایز است.
«سوزاندن»، فیلم برنده جایزه FIPRESCI 2018 از کره جنوبی، کیفیتی اسرارآمیز دارد و نه فقط به این دلیل که این درام-هیجان انگیز عاشقانه نیز به ژانر معمایی تعلق دارد.
آهنگ آهسته و دارای دیالوگ کم است، از آن دسته فیلم هایی است که می تواند در لحظات ساده ای مانند سکوت، تماشا، دنبال کردن، تنش ایجاد کند.
همانطور که گفتیم به نظر می رسد یک راه حل ساده و سرراست وجود داشته باشد: بن یک قاتل زنجیره ای است که هائه می را به قتل رسانده است و جونگ سو در حال کنار هم قرار دادن قطعات است. اما آیا به همین سادگی است؟
اهمیت نویسنده بودن جونگ سو چه بود؟ جونگ سو در تلاش برای نوشتن یک رمان است. یک مرد مسن (یک مشاور شغلی؟) به جونگ سو می گوید که قهرمانان داستان همیشه دیوانه هستند.
این ممکن است به مخاطب بگوید که درباره خود جونگ سو سؤال بپرسد. بن همچنین به هائه می گوید که از جونگ سو بپرسد استعاره چیست. چرا این تبادل در فیلم وجود دارد و چرا به ما می گویند دنبال آن بگردیم؟
همچنین اهمیت داستان چاه هائه چیست؟ این شک و تردید در ذهن جونگ سو در مورد صداقت هائهمی ایجاد میکند. او به این سو و آن سو می رود و تلاش می کند تا دریابد که آیا داستان حقیقت دارد یا خیر. آیا این یک حقیقت تحت اللفظی است یا به یک حالت معنوی اشاره دارد؟
چرا جونگ سو بخشی از گلخانه را آتش می زند؟ او از کاری که بن می تواند انجام دهد می ترسد، اما نزدیک است که خودش این کار را انجام دهد. آیا جونگ سو همان چیزی است که از آن می ترسد؟
چرا جونگ سو این سوال را مطرح می کند که آیا بویل گربه فقط در ذهن هائه می زندگی می کند؟ او هرگز بویل را نمی بیند مگر اینکه در خانه بن باشد. آیا بویل یک توهم است؟
با این همه رمز و راز، سوزاندن نوعی فیلم است که نیاز به تماشای مکرر و تفکر دارد. بنابراین خودتان آن را تماشا کنید و به سوالات پاسخ دهید.