نقد و بررسی “انگل”_وقتی پولدار هستی خوب بودن آسان است

این فیلم، بیش از هر فیلم دیگری که دیدهاید، در طول 132 دقیقهی پخشش، شما را در حالات عاطفی مختلفی قرار می دهد و این کار بدون احساس درهمتنگی یا ناسازگاری انجام می گیرد.
قسمت هایی از این فیلم خنده دار و هم دلخراش بود بخشهای دیگر بهشدت پرتعلیق بودند و همه این کارها را در حالی انجام میدهد که با سرعت عالی، کارگردانی زیبا و بازی شگفتانگیز تک تک اعضای بازیگرانش همراه است.
همه شخصیت ها تا حدی قابل درک و دلسوز هستند. میزان درگیری، درام و تنش ناشی از روایتی بدون قهرمانان و تبهکاران مشخص، نمایش را خیره کننده کرده است.
جون هو بونگ فیلم های بسیار خوبی ساخته است و تا کنون هیچ فیلم بدی نداشته است، اما این فیلم حتی یک سر و گردن بالاتر از بقیه است.
جزئیات زیادی در این فیلم وجود دارد که بسیار مهم هستند و با این حال فیلم به مخاطب خود اعتماد می کند تا متوجه آنها شود و بدون اینکه زیاده روی کند آنها را تصدیق میکند.
در نظام شایسته سالاری، موفقیت و ثروت برای کسانی محفوظ است که سزاوار آن هستند – کسانی که برنامه های محکمی را با توجه به استعدادها و توانایی های خود توسعه می دهند و آن برنامه ها را با سخت کوشی و اراده اجرا می کنند.
نوید آفتاب بدون مانع در بالای کوه توجیهی برای رقابت تلخ، خنجر زدن، فریبکاری و سنگدلی می شود. شاید وقتی در نهایت احساس امنیت کردید، بتوانید مهربان، مطمئن و سخاوتمند باشید. مادر این فیلم (جانگ هی جین) در یک نقطه می گوید: «وقتی پولدار هستی خوب بودن آسان است».
کیم کی وو (چوی وو سیک)، مرد جوانی که شخصیت اصلی انگل (Parasite) است، چندین بار به استعاره هایی اشاره می کند و خود فیلم البته یک استعاره است. در سطح سطحی، بینندگان با یک داستان جنایی بسیار هیجانانگیز، جذاب، با سرعت خوب و طرحبندی خوب برخورد میکنند.
با این حال، در فیلم حقایقی عمیقاً شخصی و معنادار وجود دارد که باید تقریباً با هر بینندهای طنینانداز شود. این بینش ها به ندرت پیش زمینه می شوند. در واقع آنها به قدری ظریف در هم تنیده شدهاند که ممکن است کاملاً غافلگیر شوید وقتی که نماهای پایانی فیلم پخش میشود و متوجه میشوید که از نظر عاطفی از داستان صمیمی و انسانگرایانهای که به تازگی شاهد آن بودهاید، ویران شدهاید.
فیلمسازی بونگ جون هو در اینجا آنقدر خارقالعاده است که شما را وادار میکند کاملاً روی زندگی شخصیتهایش سرمایهگذاری کنید، بدون اینکه حتی متوجه شوید او این کار را انجام داده است.
کره جنوبی جمعیتی به اندازه یک ششم ایالات متحده دارد و این جمعیت در آسمان خراش هایی در منطقه ای کمی کوچکتر از ایالت کنتاکی انباشته شده است. آموزش عالی بسیار گسترده است، بنابراین والدینی که دارای امکانات هستند سعی می کنند با استخدام معلمان و ثبت نام آنها در برنامه های فوق برنامه و برنامه های بعد از مدرسه، فرزندان خود را بالاتر از دیگران قرار دهند.
همانطور که پدر (سونگ کانگ هو) در فیلم در یک نقطه می گوید، اینجا کشوری است که در آن پنجاه مرد جوان با مدرک دانشگاهی برای شغل نگهبانی درخواست می دهند. آدم نمی تواند به سختی مبارزه نکند.
با این حال، مضامین این داستان فقط در کره جنوبی نیست. آنها داستان سرمایه داری جهانی هستند و شبح ماتریالیسم آمریکایی به شدت بر روی فیلم خودنمایی می کند.
شایسته سالاری از همه ما آدمخوار می سازد. رویا دیدن خوب است، و گاهی اوقات رویاپردازانی که به اندازه کافی خوب برنامه ریزی می کنند و تلاش می کنند، واقعاً می توانند از زیرزمین بیرون بروندو به آنچه که می خواهند برسند.
اما این فیلم همچنین روشن میکند که گاهی تمام این برنامهریزیها و رویاپردازیها ممکن است فقط هوس باشد.
یک خانواده فقیر زمانی که پسرشان شروع به تدریس زبان انگلیسی برای یک خانواده ثروتمند می کند، آن را فرصتی می بینند – اگر بتوانند برنامه ریزی کنند، هر کدام می توانند یکی از مشاغل خانه را به دست آورند.
این اساس فیلمی است که به عنوان نوعی داستان کلاهبرداری شروع می شود و خانواده ثروتمند را به عنوان طعمه می بیند.
اگرچه خانواده فقیر زودباوری خانواده ثروتمند را به سخره می گیرند، اما اینطور نیست که از آنها پول بدزدند، یا به نحوی آنها را از موقعیت خود در زندگی دور کنند – نه، آنها فقط در ازای دستمزد نسبتاً پایین به آنها نیروی کار می دهند.
آنها این کار را به بهای سایر افراد شاغل انجام میدهند که فقط سعی میکنند شغلی را حفظ کنند، و خانواده ثروتمند احتمالاً تا زمانی که نیازهایشان برآورده میشود، نمیتوانند به حقیقت اهمیت دهند.
این جنبه برای کارگردانی مراحل بعدی فیلم مهم است و به اتفاقات و چرایی آن حس میافزاید، اما به خودی خود جالب است. از نظر فنی فیلم عالی به نظر می رسد و کارگردان به خوبی حال و هوا و لحن را ایجاد می کند.
این یک درام جذاب است، با تحولات غیرعادی، و بر روی یک جنبه اجتماعی هوشمند ساخته شده است که به خوبی با جهت روایت ارتباط دارد.
فهمیدن پیام یک فیلم زمانی که «بچههای خوب» برنده میشوند یا «بچههای بد» در پایان تنبیه میشوند، بسیار آسان است. انگل بسیار ظریفتر از سایر فیلمهایی است که مردم به تماشای آن عادت کردهاند و در آن شخصیتی با «مرکز اخلاقی» واضحتری وجود دارد که مخاطبان به راحتی میتوانند با او ارتباط برقرار کنند.
برخی شکایت کردند که انگیزه کی تاک از کشتن آقای پارک را درک نمی کنند. اما برای درک کامل این موضوع، باید معنای یک عبارت تکرار شونده در دیالوگ را که «عبور از خط» است، درک کنید.
این یک عبارت عمدا مبهم است که می تواند یا به عنوان یک فرد باید به حریم خصوصی دیگران احترام بگذارد یا به جای مداخله در امور افرادی که در موقعیت دیگری قرار دارند، باید به موقعیت (اجتماعی) خود فکر کند.
اگر به معنای اخیر تعبیر شود، میتواند به عنوان تصویر دیگری باشد که بر موضوع روایت تأکید میکند و در کنار آن به راحتی استعاره خانههای مربوط به دو خانواده را میتوان متوجه شد.
اگر فیلم بر روی خانواده ای محروم، اما دوست داشتنی تر تمرکز می کرد که از یک خانواده ثروتمند خون سرد به شیوه ای خنده دار سوء استفاده می کردند، احتمالاً چنین مخاطبانی را راضی می کرد که انتظار درام سبک تری داشتند. اما اگر بونگ جون هو چنین راهی را انتخاب می کرد، فیلم تمام جذابیت های واقعی خود را از دست می داد و او کارگردان خوبی است که نمی تواند چنین خطری را ببیند.
در عوض، علیرغم اشارههای گاه به گاه او که ماهیت واقعی او را آشکار میکند، ترجیح داد آقای پارک را به یک شخصیت معقول تبدیل کند. به نظر می رسد که او در ابتدا به اندازه کافی منصفانه با کی تاک رفتار می کند، اما همچنین به کی تاک هشدار می دهد که اگر کی تاک تلاش می کند به زندگی خصوصی او نفوذ کند، از خط عبور نکند.
در ابتدا، به نظر می رسد که برای کی تاک و سایر اعضای خانواده اش کاملاً آسان است که در نقش های مختلف به خانه آقای پارک وارد شوند و با آنها درآمیخته شوند.
کی تاک حتی از خوب بودن خانواده آقای پارک تعریف میکند، اما تحسین زودهنگام او به زودی به چالش کشیده میشود، وقتی که او در زیر میز پنهان شده بود، متوجه شد که آقای پارک واقعاً در مورد او چه فکر میکند – وقتی انسان ها در خلوت خود نقابشان را بر میدارند.
و همچنین کی تاک میداند که «خطی» که این دو خانواده را از هم جدا میکند، فقط ادب یا رفتار اجتماعی مناسب نیست. در عوض، این خطی است که حتی میتواند زندگی آن انسانهای «کوچکتر» را کماهمیتتر از احساسات ناخوشایند یا شوک روانی آن انسانهای «مناسب» تعیین کند.
هر چقدر هم خانواده کی تاک به راحتی وارد خانه آقای پارک شوند یا سعی کنند با خانواده آقای پارک معاشرت کنند و با آنها درآمیخته باشند، وجود آنها بهتر از یک “انگل” نیست، که به طور موثری نیز تجسم شده است.
با چنین ناامیدی و عصبانیت، کی تاک تصمیم گرفت که آقای پارک را بکشد، همانطور که یک انگل می تواند میزبان خود را بکشد، و مانند یک انگل، او همچنان در اعماق بدن میزبان مرده پنهان می شود تا زمانی که بتواند کل لاشه را بگیرد و از آن استفاده کند.
این تراژدی ناشی از نقص استثنایی شخصیت آقای پارک یا کی تاک نبود. در عوض، این یک «خط» است که توسط دستی نامرئی کشیده شده است و طبقات را بر اساس شرایط اجتماعی مربوطه از هم جدا می کند، که می تواند آنقدر وحشیانه باشد که بتواند انسانیت دو خانواده را به شیوه های متضاد سلب کند و این همان پیامی است که این فیلم سعی در انتقال آن دارد.
البته، هر فیلمی نباید به جای ارائه یک سرگرمی بدون دغدغه که همه بتوانند آن را درک کنند، تفسیری در مورد جامعه داشته باشند.
اما اگر فیلم در نیمه دوم برای روشن کردن یک مشکل جدی ذاتی جامعه ما تغییر جهت نمی داد، به جای نامزدی شایسته برای لقب بهترین فیلم، فقط یک سرقت دیگر از نوع کمدی بود.
این یک اثر آرام و تامل برانگیز و در عین حال بالغ کارگردان کرهای بونگ جون هو است، تمثیلی است که به شکاف طبقاتی به شیوه ای کوبنده و بسیار گویا نگاه می کند.
موضوع جهانی است، به همین دلیل است که این فیلم در خارج از کشور (و در اسکار) بسیار خوب ظاهر شد، اگرچه مدت زیادی است که کیفیت سینمای کره جنوبی بالا رفته است.
ویژگی های فنی مثال زدنی است و بازیگری به ویژه حیرت انگیز است، با ساختار داستانی غیرمعمول که به اوجی غیرمنتظره می رسد. فیلمی که شما را به طور کامل سرگرم می کند و همچنین شما را به فکر فرو می برد.
این فیلم یک شاهکار است. شمارا می خنداند، تا استخوان نفوذ می کند و باعث گریه میشود. این فیلم تا مدت ها پس از اتمام تیتراژ با شما خواهد ماند.
این فیلمی است که بهعنوان کمدی شروع میشود و سپس ناگهان تغییر رویه میدهد و تبدیل به ترسناک میشود، با فیلمنامهای که مضمون افرادی را که نمیبینیم، نشان میدهد بهگونهای که مرزهای نمادین را از بین می برد.
این فیلمی در مورد مبارزه طبقاتی در کره جنوبی است، مانند آنچه که فیلم «Us» سعی در انجام آن داشت اما در “انگل” به درستی انجام شده است.
این یک یادآور واضح است از اینکه استانداردهای واقعی زندگی برای اکثر مردم کره جنوبی چگونه است و واقع گرایی آن بسیار دردناک است. تعداد کمی از این واقعیت آگاه هستند که تا دهه 1980، کره جنوبی در واقع فقیرتر از کره شمالی بود، و بعد وضعیت معکوس شد، اما هنوز بسیاری از مردم زندگی فلاکت باری دارند و وضعیت به همین شکل است.
بسیار شبیه به چین، جایی که تعداد کمی به طرز باشکوهی ثروتمند شدند اما تودههای شهری هنوز در خانههای ارزانقیمت پر از حشرات زندگی میکنند.
این فیلم تصویری غم انگیز از جوامع مدرن شرق آسیا را ترسیم می کند، با نکات ظریف بسیاری، فرهنگ آنها و تقلید از آمریکا را با چند ضربه ظالمانه اما دقیق مورد انتقاد قرار می دهد.
فیلم هایی که بی عدالتی و نابرابری اجتماعی را به تصویر می کشند کم نیست، اما وجود اصالت در آنها کمیاب است. با توجه به اینکه بخش زیادی از جمعیت جهان زیر خط فقر هستند، قابل توجه است که یک فیلمساز از کره جنوبی اثری را تولید کرده است که تقریباً مورد استقبال جهانی قرار گرفته است.
Parasite (2019) : این فیلم برای همه نیست، به خصوص آنهایی که از پایان های تلخ متنفر هستند.
پیش فرض روایت ساده است. خانوادهای از کلاهبرداران خردهپا که در فقر شدید زندگی میکنند، خوششانس میشوند، زیرا هر کدام یک به یک با فریبکاری در نقشهایی مانند معلم، راننده و خانهدار استخدام می شوند.
فریب خانواده ساده لوح و ثروتمند آسان است، در حالی که کلاهبرداران سناریوهای مختلفی را به نفع خود می سازند. اشغال خانه مجلل توسط کلاهبرداران معنای جدیدی به مفهوم تهاجم به خانه می بخشد. با این حال، زمانی که آنها یک سیاه چال مخفی را پیدا می کنند که منجر به عواقب وحشتناکی می شود، این طرح از بین می رود.
این فیلم برای توسعه مقدمه اصلی و طرحهای فرعی مختلف زمان زیادی میبرد و میتوان نثر توصیفی بیشتری را در اینجا در مورد آنچه واقعاً اتفاق میافتد ارائه داد. اما هدف فیلم این نیست.
کارگردان جون هو بونگ پرتره ای پیچیده از عادی سازی فقر و امتیازات طبقاتی را ترسیم می کند، در حالی که هر دو گروه خانواده هرگز جایگاه خود را در نظم اجتماعی کره جنوبی زیر سوال نمی برند. این پذیرش و مخرب بودن روح انسان، تغییر را غیرممکن می کند و جامعه کره را به ورشکستگی اخلاقی محکوم می کند.
این فیلم چیزی بیشتر از گفتمان سیاسی دارد. به عنوان یک کمدی سیاه، مملو از لحظات خندهدار هرچند غیرمحتمل است و سبک فیلمبرداری به شیوههای آشکاری این بحث را بیان میکند.
دنیایی که توسط طبقه زیرین تنگ و بدبو اشغال شده است با دنیای مجلل ثروتمندان کنار هم قرار می گیرد. نقطه اوج فیلم تعادل دوسویه بین امید و نیهیلیسم را ارائه می دهد و بینندگان را مجبور می کند تصمیم بگیرند که کدام خانواده انگل هستند.
انگل یک شاهکار است و شاید به واقعیت نزدیکتر باشد که آن را به عنوان داستانی بدیع، جذاب و آزاردهنده از تنش، ستم و درماندگی طبقاتی بومی توصیف کنیم. اگرچه پیام کمی ضعیف است، اما ارتباط جهانی دارد.
فیلم مانند یک طنز تاریک شروع می شود، سپس به طوری هیجان انگیز گیرا ادامه می دهد و مانند یک جنایت سورئال به پایان می رسد.
بازیگران فوق العاده بودند و همه با نیازهای نقش خود مطابقت داشتند. کاراکترها به خوبی نوشته شده بودند و اجراها کاملاً مکمل آن بودند. این کار در خلق مجموعهای از شخصیتهایی که احساس میکنند شبیه افراد واقعی هستند، که علیرغم ویژگیهای عجیب و غریبشان، حسی واقعی حفظ کردهاند، کار بسیار خوبی است. موسیقی متن صحنهها را به خوبی تکمیل میکند و پاسخهای عاطفی را بدون احساس سرسختی بالا میبرد.
در تحلیل نهایی، اگر داستان در مسیر نفوذ انحرافی به زندگی پارکها پیش میرفت، میتوانستم سناریویی را تصور کنم که در آن انگلها در نهایت بر میزبانان خود در خانهشان تسلط پیدا میکردند.
“انگل” اولین فیلم کره ای بود که در جشنواره کن برنده نخل طلا شد. این فیلم که در سال 2019 پخش شد جوایز زیادی را از آن خود کرد. در مراسم اسکار برنده بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه غیراقتباسی و بهترین فیلم بینالمللی شد و همچنین در مراسم گلدن گلوپ و بفتا نیز جایزه بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان را دریافت کرد.