فیلم

جزیره شاتر هنری عالی است که هم خوب و هم وحشتناک است

تدی دانیلز (لئوناردو دی کاپریو) و چاک آول (مارک روفالو) مارشال های دهه 1950 ایالات متحده هستند که برای تحقیق درباره ناپدید شدن یک قاتل از بیمارستانی برای جنایتکاران مجنون فرستاده شده اند.

وقتی نوبت به گنجاندن یک طرح نرم و شلوغ و همراه با درامی سخت و قدرتمند می رسد، تعداد کمی هستند که بهتر از مارتین اسکورسیزی عمل کنند.

جزیره شاتر هم یک فیلم خوب و هم یک فیلم وحشتناک است که تقریباً به همان اندازه سرگرم کننده و شرم آور است. این یک تکه زباله پرمدعا است که توسط صنعتگران به شکلی هنری عالی در آمده است.

همانطور که سکانس آغازین پیش‌بینی می‌کند، آنچه که می‌خواهیم ببینیم واقعاً یک تمرین گسترده در نارسایی روانی است. سال 1954 است و مارشال فدرال ایالات متحده تدی دانیلز (لئوناردو دی کاپریو) در حال حرکت به سمت جزیره اصلی است تا درباره ناپدید شدن یک بیمار از بیمارستان اشکلیف برای جنایتکاران مجنون تحقیق کند.

وجود حصارهای برق‌دار، صخره‌های ناهموار و آسمان‌های فویل، اولین نگاه اجمالی ما به جزیره است. وقتی دنیلز و شریکش چاک آول (مارک روفالو آرام) وارد مرکز قلعه مانند می شوند، تنها چیزی که از دست می دهد خنده ای غم انگیز در موسیقی متن است.

لایتا کالوگریدیس، فیلمنامه نویس، کسی است که با اقتباس از رمان دنیس لیهان در سال 2003، ترکیبی از نازی ها، نوزاد کشی، PTSD و روانپزشکی را در چارچوب خانه خالی از سکنه مانند راهروهای پژواک بیمارستان کار می کند.

به زودی متوجه می‌شویم که دانیلز مردی عمیقاً مضطرب است: همسر مرده‌اش (میشل ویلیامز) که در فلاش‌بک‌های Technicolor هشدارهای وحشتناکی را زمزمه می‌کند، در کنار خاطرات خشونت‌آمیز شرکت در آزادسازی داخائو، در ذهنش جا می‌گیرد.

در همین حال، پزشکان ارشد مؤسسه (بن کینگزلی و ماکس فون سیدو) به نظر می رسد بیشتر از اطلاعات مربوط به بیمار ناپدید شده، به دانیلز توجه می کنند.

در طول تحقیقات درگیر ترس های فزاینده دانیلز می شوید و مک گافین های مختلف مانند یک یادداشت مرموز، یک فانوس دریایی اسرارآمیز و یک دکتر آشنا نشان داده می شود.

طراح تولید دانته فرتی و فیلمبردار رابرت ریچاردسون مسئولیت القای ترس و نشانه ها را بر عهده می گیرند.

مک گافین وسیله‌ای است در فیلم‌ها یا کتاب‌ها که شخصیت‌ها را به حرکت درآورده و داستان را پیش می‌برد. مک گافین یک شیء، ایده، شخص یا هدفی است که شخصیت‌ها یا در پی آن هستند و یا از آن به عنوان انگیزه برای اعمال‌شان استفاده می‌کنند. در سینما مک گافین معمولا در اولین قدم آشکار می‌شود.

 

اسکورسیزی صفحه را با تصاویری از موش‌های در حال فرار و اجساد یخ‌زده، دیوارهای گریان و درختان زیر درختان باد زده پر می‌کنند. اما همه‌ی این‌ها فقط یک بازی بصری توخالی است: فقدان یک ارتباط عاطفی. (برخلاف پولانسکی، اسکورسیزی اعتقادی به هولوکاست ندارد، دانه‌های برف که روی کودکان مرده فرو می‌روند یا خاکستری که از کوره‌سوزی می‌ریزد، زیبایی بسیار بی‌معنی است.)

اصطلاح “هولوکاست” که به یونانی قدیم یعنی “کاملا سوخته” و واژه‌ “شوآ” که در زبان عبری “فاجعه” معنی دارد، به نسل‌کشی یهودیان اطلاق می‌شد که توسط نازی‌ها در جریان جنگ جهانی دوم در اروپا به اجرا گذاشته شد.

این چهارمین فیلم اسکورسیزی است که دی کاپریو در آن نقش آفرینی می کند و این لزوماً چیز خوبی نیست.

اجراهای قدرتمندانه امیلی مورتیمر و پاتریشیا کلارکسون (شاید بیماران، شاید نه) به ما یادآوری می کنند که گاهی اوقات شما بیشتر می گویید در حالی که کمتر انجام می دهید.

این فیلم با تمرکز پارانویای دهه 1950 – جزیره های مرجانی و بمب های A، آزمایشات نازی ها و HUAC – در یک مکان واحد، قبرهای بیگناهان و ترس های جنگ سرد یک نسل کامل را نشان می دهد.

دوباره به داستان برگردیم:

سال 1954 است و مارشال ایالات متحده تدی دانیلز برای تحقیق در مورد فرار یک زندانی از بیمارستان شاتر آیلند اشکلیف بوستون برای مجنون جنایتکار تلاش می کند.

او و شریکش، چاک اوله (مارک روفالو)، با کشتی به جزیره ای می روند که در قفل است در حالی که نگهبانان به دنبال بیمار گم شده می گردند. با این حال، همه چیز آنطور که در “جزیره شاتر” به نظر می رسد نیست.

در یک کشتی خصوصی در بندر بوستون، مارشال فدرال تدی دانیلز (لئوناردو دی کاپریو) به شریک جدیدش چاک آول (مارک روفالو) اعتراف می کند که او در حال پیگیری پرونده ای در بیمارستان اشکلیف برای جنایتکارانه جنایی بوده است، زیرا مردی را در خود جای داده است.

وقتی آنها می‌رسند، معاون نگهبان مک‌فرسون (جان کارول لینچ) به تدی می‌گویند که باید سلاح‌های خود را تسلیم کنند، تدی برآشفته می‌شود و در مورد بیمار گم‌شده‌ای که او در حال تحقیق است، بیشتر نگران می‌شوند. وقتی طوفان از بین می‌رود، تدی، که مشکوک است آزمایش‌های کنترل ذهن در یک فانوس دریایی در حال انجام است، نمی‌داند در «جزیره شاتر» به چه کسی اعتماد کند.

بازی دی کاپریو آنقدر شدید است که باعث می شود در صحنه پایانی فیلم به آن بپردازیم. تدی و چاک به دفتر دکتر کاولی (بن کینگزلی) آورده می شوند که در مورد ناپدید شدن ریچل سولاندو توضیح می دهد، زنی که شوهرش را در جنگ از دست داد و سه فرزندش را غرق کرد و ظاهراً از یک اتاق قفل شده با یک پنجره میله‌دار ناپدید شد.

کاولی خود شخصیت جالبی است، روان‌پزشکی در سال 1954 که به مراقبت ملایم‌تر از بیماران، حتی مجرمان، معتقد است و درمان‌های دارویی نوپا آن زمان را زیر سوال می‌برد.

در ابتدا از دید دکتر ناهرینگ (مکس فون سیدو)، روانپزشک دیگری که بی اعتمادی تدی را با لهجه آلمانی اش بالا می برد، پنهان است. ما قبلاً شاهد فلاش بک های تدی به جنگ جهانی دوم بودیم، جایی که او یکی از سربازان آمریکایی بود که اردوگاه کار اجباری داخائو را آزاد کرد و شاهد وحشت های وصف ناپذیری در آنجا بود.

سپس مارشال‌ها را می‌برند تا سلول خالی ریچل را بازرسی کنند، جایی که تدی یادداشتی را در زیر کاشی کف پنهان می‌یابد که از «قانون 4» صحبت می‌کند و می‌پرسد «شصت و هفتمین کیست؟»

مصاحبه با کارکنان چندان مفید نیست، اما وقتی آن دو شروع به صحبت با بیمارانی می کنند که آخرین درمان گروهی راشل را با هم انجام داده اند، یکی حواس چاک را پرت می کند تا یک هشدار در دفترچه تدی بنویسد.

ریچل به طور مرموزی دوباره با پاهای برهنه و سالم ظاهر می شود، سپس تدی صحبت های کارکنان ارشد را در مورد طوفان می شنود و متوجه می شود که سه بخش بیمارستان (مردان، زنان و بخش های به شدت خشن) شامل 66 بیمار است.

او متقاعد می شود که لیدیس (الیاس کوتاس)، کسی که او نتوانسته است پیدا کند، شصت و هفتمین بیمار است.

پارانویا شروع به وقوع می‌کند،هنگامی که شریک او ناپدید می شود، تدی متقاعد می شود که چاک به یک سوژه آزمایشی در حفاظت شده تبدیل شده است و رسیدن به فانوس دریایی دشوار است.

نکات و سرنخ‌هایی در سرتاسر «جزیره شاتر» برای کسانی که به جزئیات نامتجانس، رفتارهای ظریف شخصیت‌ها و دیالوگ‌های مبهم توجه می‌کنند وجود دارد.

رابرت ریچاردسون، فیلمبردار کارهای فوق العاده ای انجام می دهد. ساختن فیلم با زوایای روحی و روانی، همه اینها به طرز ماهرانه ای توسط تلما شون میکر تدوینگر طولانی مدت اسکورسیزی ترکیب شده است، حداقل تا زمانی که حقیقت آشکار شود.

جلوه های بصری ظریف (علامت سفید روی برخی از سنگ ها که دنیلز آن را با بدن افتاده اشتباه می گیرد) تا جعلی (جسد مرده در داخائو) را در بر می گیرد. لباس های دورهمی  و گریم به فیلم طعم نوآر بیشتری می بخشد، حتی در نور روز و رنگ کار شده است.

طراحی تولید دانته فرتی، با استفاده از مکان‌هایی در جزیره پدوکز ماساچوست و بیمارستان دولتی مدفیلد، به قدری به توصیفات رمان نزدیک است که انتظار می رود صفحه‌ای را روی صفحه ببینیم.

همانطور که هویت و واقعیت های واقعی و خیالی همه بخشی از داستان هستند، بازیگران تقریباً متشکل از تیم هایی از نوع بازیکنان مقابل و مکمل هستند.

دی کاپریو در اینجا بسیار خوب است، با استفاده از ترکیبی از حیله تحقیق و بدبینی، تمرکز او توسط یک سری از میگرن های کور کننده کاهش یافته است. او متناوبا به مشکوک بودن، فحاشی، وحشت و شکنجه فراخوانده می‌شود .

میشل ویلیامز آسیب‌پذیری دردناکی را برای دولورس همسر متوفی تدی به ارمغان می‌آورد که در آن امیلی مورتیمر به همان اندازه شکننده است.

در ادای احترام به B-Movie، اسکورسیزی از ترکیب موسیقی در ابتدای فیلم زیاده‌روی می‌کند، در حالی که در اوج فیلم موسیقی کمتر می‌شد.

طوفان غول پیکری با ابعاد بزرگ بر روی جزیره ای منزوی فرود می آید و تمام ارتباطات با دنیای خارج را قطع می کند و تدی معتقد است که به سرپوش یک رسوایی مرگبار برخورد کرده است.

دنیلز گرفتار کابوس های همسر مرده اش، دولورس (میشل ویلیامز) می شود که توسط آتش افروزی که اکنون در اشکلیف زندگی می کند کشته شده است. آیا تدی برای تحقیق در مورد یک بیمار در حال فرار وجود دارد یا انتقام قاتلانه ای در سر دارد؟

لئو دی کاپریو در نقش تدی متضاد در بهترین فرم قرار دارد و یک بازیگر برجسته است. او یک بازیگر بزرگ است و از بچگی به یک تجسم بین المللی تبدیل شده است.

تدی او در حال مبارزه با شیاطین و غم و اندوه است در حالی که سعی می کند به افکار خود در مورد سوء ظن خود در مورد رفتن به پناهگاه دست یابد.

او در جمع بازیگران مطرحی چون سر بن کی، فون سیدو، روفالو، ویلیامز، امیلی مورتیمر، پاتریشیا کلارکسون، جکی ارل هیلی، تد لوین، جان کارول لینچ و الیاس کوتاس حضور دارد. همه به شخصیت های مختلف خود بعد می بخشند، اما این نمایش لئو است.

فناوری ها درجه یک هستند. استاد لنزپرداز رابرت ریچاردسون در به تصویر کشیدن فضای تیره و تاریک زندان/بیمارستان شوم کار برتری انجام می‌دهد. دانته فرتی احساس دوره زمانی و تهدید جزیره را ایجاد می‌کند و سندی پاول با لباس‌های دقیق دهه 50 خود کاملاً جولان می‌دهد.

بقیه کارهای پشت دوربین هم کیفیت بالایی دارند. بالاخره این یک فیلم مارتی اسکورسیزی است، درست است؟

مارتین اسکورسیزی کارگردان و لائتا کالوگریدیس، فیلمنامه‌نویس، یک فیلم هیجان‌انگیز تاریک و پرتعلیق را گردآوری کرده‌اند که شما را در بیشتر مواقع  میخکوب می کنند.

با این حال، یک سوم آخر خیلی طول می کشد تا همه چیز به پایان برسد و این یک تریلر معمایی خوب و نه عالی است.

این فیلم سینمایی با ژانر هیجان انگیز به مدت زمان 138 دقیقه است که با اقتباس از رمان دنیس لیهان به کارگردانی مارتین اسکورسیزی با بازیگرانی همچون لئوناردو دی کاپریو، بن کینگزلی، میشل ویلیامز، مکس فون سیدو ساخته شده است.

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا