بررسی The Last of Us – یکی از بهترین برنامه های تلویزیونی که امسال دیده شد
The Last of Us این درام که در ایالات متحده ویران شده توسط زامبی ها اتفاق می افتد، ترکیبی فوق العاده از وحشت و انسانیت است، با بازیگرانی که نمی توانند از این بی نقص تر باشند.
خلاصه داستان The Last of Us – به آخرالزمان قارچ خوش آمدید!
در این سریال یک ویروس شبیه آنفولانزا نبود که وجود بشر را تهدید می کرد، بلکه یک قارچ انگلی بود که از افزایش دما برای تکامل و تغییر میزبان، از مورچه به انسان استفاده می کرد.
این پیشفرض وحشتناک The Last of Us است، یکی دیگر از درامهای پرستیژ پسا آخرالزمانی در یک منظره تلویزیونی که به دلایل قابل درک، مملو از سناریوهای پایان بازی است.
طرح مجموعهای از روایتهای آشنای بقای پسا آخرالزمانی است، هرچند که شبیه به پیشینیان خاصی نیست.
در سریال در سال 2003، تغییرات آب و هوایی جهشی را در قارچ وحشتناک کوردیپس کاتالیز می کند که به آن اجازه می دهد بدن انسان را تسخیر کند و اساساً قربانیان خود را به زامبی های مرگبار تبدیل کند.
در عرض یک هفته پس از کشف آن در اندونزی، بیماری استعمار مغز در سراسر جهان گسترش می یابد و باعث هرج و مرج، خشونت، فروپاشی جامعه و نابودی اکثریت قریب به اتفاق نژاد بشر می شود و بعد مردم در حال کشتن افرادی هستند که قبلا همسایه آن ها بودند.
در یک اپیزود فیلم پروفسور قارچشناسی در حال خوردن ناهار در رستوران جاکارتا است که دو سرباز او را در نیمه لقمه میبرند. او که به آزمایشگاه دولتی منتقل می شود، جسد کارگر کارخانه را که اکنون بدنش میزبان یک قارچ تشنه به خون است، بررسی می کند.
وقتی متوجه می شود که منبع نیش انسان که باعث عفونت زن مرده شده است ناشناخته است، دانشمند شروع به لرزیدن می کند. فنجان چای در دستش به نعلبکی خود می پیچد. یکی از افسران از او التماس می کند که به آنها کمک کند دارو یا واکسنی بسازند. اما او می داند که درمان غیرممکن است. این آکادمیک نجیب می گوید که نجات بشریت مستلزم کشتار دسته جمعی است: «این شهر و هر کس در آن را بمباران کنید».
این یکی از بسیاری از لحظات دلخراش یک سریال است که پخش میشود، که حالت غالب آن متشنج، سوگوار و ناراحتکننده است و در ایالات متحده، پیشنهاد کشنده پروفسور زمینه داستانی را فراهم می کند که شخصیت های آن دائماً مجبور می شوند بین محافظت از خود و عزیزان خود یکی را انتخاب کنند.
در حالی که اسکلت زامبی آن مقایسه فوری با The Walking Dead را به ارمغان می آورد، قلب تپنده آن بیشتر با Station Eleven در سال گذشته مطابقت دارد.
منشا سریال یک بازی ویدیویی ساخته شده است، این سری توسط خالق بازی، نیل دراکمن، و نمایشگر چرنوبیل، کریگ مازین، اقتباس شده است، ترکیبی که نشان می دهد ممکن است روند بازی های ویدیویی را در قالب دیگری تغییر دهد.
اما بازیهای The Last of Us چیزی بیش از یک طرح سبک است. آنها دلخراش، عاطفی و عمیق و همچنین پر اکشن هستند. کسانی که با این فرنچایز آشنا هستند صحنه ها، مکان ها و حتی دیالوگ های قابل تشخیص را خواهند دید.
این اقتباس، منبع اصلی خود را دوباره اختراع نمی کند.
با این حال، کسانی که با این بازی آشنا نیستند، باید از ورود به این جهان اطمینان داشته باشند. این مجموعه با طرح سناریوی قارچ انگلی به عنوان یک فرضیه آغاز می شود، که توسط صاحب نظران در یک برنامه گفتگو در دهه 1960 مورد بحث قرار می گیرد، قبل از اینکه به سال 2003 منتقل شود، زمانی که بدترین سناریو جامعه را برای دومین بار از هم می پاشد.
برای نیم ساعت اول یا بیشتر، این یک فیلم فاجعهآمیز مستقل است که ما را به یاد آن فیلمهای پرفروش دهه 90 مانند Deep Impact، Armageddon و 12 Monkeys میاندازد.
سپس دوباره به سال 2023 و پس از آن تغییر می کند. آنچه از جامعه باقی مانده است در دست یک رژیم نظامی اقتدارگرا است که با گروه های شورشی که به عنوان تروریست طبقه بندی می شوند مبارزه می کند و مانند جهنم تیره و تار است.
پدرو پاسکال که نقش جوئل را دارا است، یک کارگر ساختمانی تگزاسی در 50 سالگی و یک نیمه خارجی در منطقه قرنطینه بوستون، جایی که کارهای تعمیر و از بین بردن اجساد را انجام می دهد و در بازار پنهان حاشیه هایی دارد، می باشد.
او راه خود را به بوستون رسانده است، جایی که او و شریکش تس (آنا تورو) به عنوان قاچاقچی کار می کنند – شغل خطرناکی در شهری ویران شده و قرنطینه شده که توسط یک دولت فاشیست، FEDRA کنترل می شود، که حتی کوچکترین جنایتکاران را در معرض دید عموم قرار می دهد و مجازات می کنند.
این زوج که ذاتاً بازماندگان غیرسیاسی هستند، خود را برای سفری پرمخاطره به وایومینگ آماده میکنند تا در جستجوی برادر آرمانگرا جوئل، تامی (گابریل لونا) باشند.
زمانی که درگیر دسیسههای یک جناح شورشی عادل و مبارز به نام فایرفلایز میشوند، رهبر گروه، مارلین (مرل دندریج)، با آنها قرارداد می بندد تا زن جوانی را که می تواند کلید آینده بشریت را در دست داشته باشد، اسکورت کند.
الی (بلا رمزی در بازی تاج و تخت) یک یتیم 14 ساله سرسخت و مستقل با رازی قابل توجه است: او تنها کسی است که توسط یک زامبی گاز گرفته شده است بدون اینکه آلوده شود.
اگر او بتواند به آزمایشگاهی در غرب برسد، جایی که دانشمندان فایرفلای در حال انجام تحقیقات حیاتی هستند، ممکن است بتواند به توسعه درمانی کمک کند که 20 سال قبل غیرممکن به نظر می رسید.
اما سفر آسان نخواهد بود. شبکههایی از قارچهای با نیروی جسد هنوز در کمین هستند، و انسانهایی که در چند دهه گذشته زندگی کردهاند، دستهای بسیار بداخلاق هستند.
در نهایت، جوئل با الی (بلا رمزی) همراه می شود تا به سمت غرب بروند و در طول مسیر شاهد پر شدن خلا جوئل که با از دست دادن دخترش سارا در قسمت اول ایجاد شد می شویم.
The Last of Us خشن است. دنیایی را به تصویر میکشد که در آن مردم هر کاری که میتوانند برای زنده ماندن انجام میدهند.
گاهی اوقات، مواجهه با ویروسی که به سرعت در حال حرکت است و به قارچ آویزان می شود، ممکن است بدترین اتفاقی که می تواند رخ دهد به نظر نمی رسد.
بعداً در سریال، در یک قسمت وحشتناک، انسان ها، نه هیولاها، ثابت میکنند که قادر به اعمال ظلمهایی هستند که بسیار فراتر از هجوم ناراحتکننده حملات زامبیها است.
با این حال باز هم در این درام بسیار زیبا میتوانید انسانیت را در ویرانهها بیابید و این باعث میشود ارزش سختیها را داشته باشد.
بازی پاسکال عالی است، اما رمزی فوق العاده است. او بامزه، عبوس و تیزبین است و بدن نوجوانی دارد. اجرای او آنقدر معتبر و باورپذیر است که اصلاً شبیه یک اجرا نیست.
شما در روند داستان خواهید دید که چگونه روابط این دو فرد که در ابتدا با یکدیگر سرد و شاید خشن بودند به سمت عمیق شدن می رود و توسعه می یابد.
دنیای بصری Druckmann و Mazin از بازی به همان اندازه چشمگیر است. این سریال که با مشورت هنرمندان مفهومی در توسعهدهنده Last of Us ، Naughty Dog ساخته شده است و با بودجه هنگفتی که طبق گزارشها از 100 میلیون دلار برای اولین فصل 9 قسمتی آن عبور کرده است، پسزمینههای سریال بسیار متفاوت هستند، اما دارای یک پتینه متمایز از پسا هستند.
در زوال آخرالزمانی هر بدن آلوده ویژگیهای ترکیبی عجیب و غریب خود را دارد و الگوهایی که قارچ هنگام خزیدن روی دیوارها و کف و مبلمان ایجاد میکند، در عین حال فریبنده و تهوعآور است.
جنبهای که با استفاده بیش از حد از جلوههای رایانهای ایجاد میشود و یک اقتباس از بازی ویدیویی که واقعاً سینمایی است، ما را در یک لحظه در عظمت کوههای پوشیده از برف و لحظهای دیگر جزئیات تلخ یک مرکز خرید متروکه را غرق میکند، لذت خاصی دارد.
در این درام داستان های فرعی زیادی وجود دارد که نمیشود اسم فرعی را روی آن گذاشت.نشان می دهد که انسان ها همواره به دنبال عشق،دوستی و بقا هستند و گاهی فراموش میکنند که در شرایط آخر الزمانی دارند به سر می برند و در عمق احساسات و قلب خود فرو می روند.
در سالهای اخیر درامهای پسا آخرالزمانی زیادی ساخته شده است:
فرنچایز The Walking Dead ، Sweet Tooth ، The Rain ، Snowpiercer ، The 100 ، Y: The Last Man.. تقریباً همه آنها موضوعات مشابهی را لمس می کنند.
بهترین نمونه ها، مانند The Leftovers خود HBO و Station Eleven از HBO Max ، در این داستان ها نمی پرسند که آیا اهداف بقای یک فرد، وسیله را توجیه می کند یا خیر. آنها تصورات منحصر به فردی از معنویت، هنر، و عشق را متاثر از مصیبت زندگی در پایان جهان به ذهن متبادر می کنند.
هرکدام گاهی اوقات میتوانند آزاردهنده باشند، اما هر دو ایدههای عمیقی را در مورد معنای شخصی بودن در زمانهای مخاطرهآمیز به بینندگان میدهند.
آنقدر ماهرانه، دقیق و عاشقانه ساخته شده است که می توان نقاط ضعف آن را نادیده گرفت.
مثلا انگیزه های شخصیت ها درهم است، یا معضل اصلی خود در برابر جامعه عمیقاً بررسی نشده است.
خالق بازی توضیح داده؛ «تفاوت زمان سریال و بازی به این معنی است که سکانسهای اکشن کاهش مییابد. این تفاوت بخاطر ماموریت سریال برای تمرکز بیشتر روی شخصیتها و جنبه داستانگویی سریال ناشی میشود بجای اکشنی که بخش قابل توجهی از بازیها را تشکیل میدهد.»
فصل اول The Last of Us از شبکه HBO پخش شده است و 9 قسمت است.