سریال

بررسی سریال «Sharp Objects»_ نمایی کاملا تاریک از زنان

اقتباس HBO از رمان «اشیاء تیز» اثر گیلیان فلین دارای اجرای آماده امی توسط امی آدامز و کارگردانی هوشمندانه و مطمئن از ژان مارک والی است.

مانند رمان گیلیان فلین که بر اساس آن ساخته شده است، اشیای تیز HBO نیز یک اقتباس جذاب است که در سال 2018 ساخته شد.

این یک معمای قتل است، اما شخصیت اصلی آن یک کارآگاه نیست. او حتی لزوماً یک روزنامه نگار خوب نیست. شخصیت های مجری قانون ثانویه هستند، و پرونده ای که آنها دنبال می کنند، سرنخ های غنی و سنگین برای شاهدان غیرقابل اعتماد است.

در این سریال امی آدامز نقش کامیل پریکر را بازی می کند، خبرنگاری که توسط سردبیرش فرستاده شده است تا داستان دو دختر – آن نش، کشته شده، و ناتالی کین، ناپدید شده- را در شهر زادگاهش ویند گپ، میسوری پوشش دهد.

به نظر می رسد که او آن را به عنوان یک ژست دلسوزی در نظر گرفته است، وظیفه ای که به او این فرصت را می دهد تا برخی از شیاطین دوران کودکی را که به نظر او آزارش می دهند، از بین ببرد.

این واقعاً به شیاطین بستگی دارد، و به سرعت نشان داده می‌شود که کامیل از آن دسته است که وابستگی شدید به الکل دارد و به سختی می تواند آن را از خود دور کند و نمایش گاه به گاه زخم ها روی بدنش نشان دهنده سابقه آسیب رسانی به خود است.

درک اینکه هر تلاشی برای کشف جرم بیهوده است، زمان کمی می برد. قهرمان ما معمایی است که باید حل شود و بسیاری از تنش های داستان ناشی از ناتوانی او در درک این موضوع است.

در تلویزیون، اشیای تیز نمی‌تواند دقیقاً نثر فلین و نزول درونی‌شده به بی‌حسی صفحه به صفحه را به تصویر بکشد، اما کارگردان سریال، ژان مارک والی، زبان بصری خود را پیدا می‌کند که بر اثر اجرای شدیدا زخمی امی آدامز، باعث می‌شود .

این شهر غرق در ترس و همچنین زادگاه کامیل است، جایی که مادر عجیب و غریبش آدورا (پاتریشیا کلارکسون) یک مادرمحبوب و متحیر است و خواهر ناتنی اش آما (الیزا اسکلن) در گرگ و میش بین معصومیت کودکانه و نوجوانان بی بند و بار است. ، رد پای کامیل را به گونه ای دنبال می کند که می تواند خطرناک باشد.

تغییر جزئی در نقش رئیس پلیس محلی (مت کریون) و بازپرس خارجی درگیر (کریس مسینا) کمک چندانی نمی کند و واقعاً نیازی به این کار نیز ندارد.

از طریق هفت قسمت ارسال شده برای منتقدان، کار آنها این است که عرق کرده، خسته و به طور همزمان گیج و مجذوب حضور کامیل و تأثیر ناراحت کننده گزارش های گاه به گاه او شوند.

میسوری از نظر فنی یک ایالت غرب میانه است، اما آخرین ایالت قبل از شروع جنوب است، و این احساس که جنون دیکسیلند به طور کامل توسط ساختارهای ژئوپلیتیک مرزی مهار نمی شود، بیشتر می شود.

موارد غیرعادی منقوش در کنار جاده ها یافت می شوند. پذیرایی‌های پرحرف با چیزهای غیرمجاز سروکار دارند. به عنوان مثال یکی توضیح می‌دهد که “با وجود این واقعیت که مشکی رنگ مورد علاقه او بود، روبان‌های بنفش یادبودی از نش را تزیین می‌کنند. سیاه فقط خیلی بد به نظر می رسید.”

فلاش بک ها به سرگردانی در جنگل ها و لانه های نوجوانی با پسرانی که در بیرون غر می زنند، رویاهای خفه کننده و تکه هایی از خاطرات سرکوب شده به وفور دیده می شود، اما هنوز در توضیح ادغام نشده اند.

منبع دیگری از عدم تعادل برای کامیل و برای همه ما، آدورا، مادرش (پاتریشیا کلارکسون) است، زنی که به وضوح به روان رنجورهای فیبریلاسیون خلاقیت های تنسی ویلیامز نگاه می کند.

سریال اشیای تیز (Sharp Objects): معرفی سریال، تصاویر و تیزر

هنری چرنی و پاتریشیا کلارکسون

این صحنه‌های کم و بیش کم‌رنگ توهم‌آمیز با تلاش‌های روزانه کامیل برای ساختن تصویری از مردگان و مفقودان در هم می‌آیند.

بومیان مودب هستند، اما تلاششان حتی برای یک هموطن Gapper ناموفق به نظر می رسد. مانند مسئول پذیرش و آدورا، آن‌ها می‌خواهند تا جایی که می‌توانند همه چیز تا آنجا که ممکن است خوب بماند.

وقتی جسد کین کشف می‌شود، این کار بسیار سخت‌تر می‌شود، اما همانطور که آدورا اصرار می‌کند، مطمئنا غیرممکن نیست. به نظر می رسد که او تمرین زیادی برای خوب نگه داشتن چیزها داشته است.

ما می آموزیم که یکی از خواهران کامیل در جوانی مرده است (البته بدون چگونه بودن آن)، و اتاق او بدون تغییر و بی عیب و نقص نگه داشته می شود.

خواهر دیگر او، آما (الیزا اسکلن) نوجوان، با اسکیت‌های خود در شهر می‌چرخد، اما زمانی که به خانه می‌رود، نقش دختر وظیفه شناس را با لباس‌های نازک بازی می‌کند .

مادر کامیل قتل‌ها را روزهای سخت سپری شده می نامد و وقتی که متوجه می شود دخترش برای گزارش در مورد قتل ها آمده است می گوید: “فقط وانمود می کنم که در تعطیلات تابستانی هستی.”

این نمایش داستان رابطه مریض مادر و دختر است.

کامیل که از لحظه ورودش به شهر تقریباً هر ساعت از روز مست بود، سعی می‌کند ضربه‌هایی را که تجربه کرده سرکوب کند، اما در این زمینه چندان موفق نیست.

ما با صحنه های فلاش بک فوری متوجه می شویم که چگونه احساساتی که کامیل سرکوب کرده بود ناگهان ظاهر شد و او نمی تواند با گذشته خود کنار بیاید.

فضای غرق‌شده موفق شهر، همراه با کار استادانه داستان و مدیریت تصویر و با اجرای متقاعدکننده امی آدامز، سریال را به اصطلاح به یک حال و هوای کامل تبدیل می‌کند.

با موسیقی هیپنوتیزم کننده ای که هنگام تماشای سریال در پس زمینه پخش می شود، به نظر می رسد که در Wind Gap با Camille مست شده ایم. موسیقی متن های فوق العاده ای از لد زپلین تا The Doors، از باب دیلن تا جانی کش وجود دارد.

انتقال صحنه بین خاطرات گذشته و حال بسیار موفق است. انگار صحنه ها به هم گره خورده اند. با تماشای صحنه های خاطرات گذشته، داستان کلی سریال را ترک نمی کنید.

خیلی خوب تنظیم شده است و می بینیم که سریال در یک جدول زمانی مستقیم پیش نمی رود. صحنه ابتدای اپیزودها در واقع صحنه پایانی است. اگرچه نه در هر قسمت، برخی از قسمت‌ها این تغییرات زمانی را دارند.

در پس‌زمینه سریال، کلماتی که به مدت 3-4 ثانیه نشان داده می‌شوند ممکن است نکاتی را در مورد سریال ارائه دهند. حداقل وقتی آن را با دقت تماشا می کنید، باعث می شود فکر کنید.

چه کسی می داند، شاید یک پیام سابلیمینال باشد. بعید است که حدس بزنید قاتل کیست. زیرا در هر بخش روی افراد مختلف تمرکز می کنید. ایده ها ممکن است با ظهور جزئیات جدید تغییر کنند.

بنابراین حدس زدن آن کمی سخت است. چیزی که در این سریال دوست داشتنی است. چون سریال غیرقابل پیش بینی برای ما جذابیت بیشتری دارد.

امی آدامز روحیه شخصیت خود را به خوبی به مخاطب منتقل می کند. شما عمیقاً احساسات کمیل را احساس می کنید.

امی آدامز و پاتریشیا کلارکسون واقعا خوب هستند. تنش بین آنها را خیلی خوب دیده می شود. متأسفانه فرار از دست والدینی که به آنها وابسته هستیم امکان پذیر نیست.

کامیل نیز این وضعیت را عمیقاً زندگی می کند. یکی از پیچیده ترین چیزها در زندگی رابطه فرزند و والدین همین است.

Eliza Scanlen که نقش شخصیت آما  را بازی می کند بسیار موفق است. مثل دو شخصیت مجزا در صبح و شب است. مثل این است که وقتی شب است شخص دیگری در آما باشد. البته لازم است یک پرانتز جداگانه برای سوفیا لیلیس باز شود. او عملکرد بسیار خوبی داشت.

اگرچه قسمت اول با سرعت کم شروع می شود، قسمت های بعدی به خوبی پیش می روند و هیجان انگیز بودن را به خوبی منعکس می کند.

به نظر می رسد کل شهر، از جمله پلیس، از یک منظر به دنبال قاتل هستند. انگار قاتل تمام شهر است.

در سریال معمای قاتل تا آخرین لحظه حفظ می شود، اما در پایان سریال با یک جمله به قلب مخاطب شلیک می کند. این سریال با پایان خود توانسته تاثیری تکان دهنده بر بینندگان بگذارد.

این نمایش پیامی را که می خواست در هشت قسمت بدهد، داد. می توانیم آن را برای کسانی که عاشق تریلر روانشناختی و مضمون قاتل هستند توصیه کنیم.

داستان واقعاً در مورد تأثیرات سرکوب و انکار در سطح فردی و فراتر از آن است. معمای قتل، تابع روح و روان کامیل است، اما یکی از آنها منصفانه تنظیم شده است تا با عبور از هفت قسمت بعدی مجموعه، به تفکیک دیگری کمک کند.

آدامز حتی بهتر از آن چیزی است که قبلاً او را دیده‌ایم، و یک پرتره کاملا مسحورکننده از زنی به ما می‌دهد که از درون به خاطر رنج‌هایی که کشیده است و بدون هیچ انرژی برای امید به رستگاری باقی مانده است.

او کاملاً بد، بداخلاق و باشکوه است و افزوده خوبی به موج جمع شدن درام های زنانه است.

65

مدت‌ها قبل از اینکه مردانگی سمی به مردی شایسته برای هالیوود و دنیای واقعی تبدیل شود، فلین ( دختر رفته ) در حال ساخت داستان‌هایی پیرامون زنانی بود که تحت فشار جامعه برای سازگاری، بدنامی، میل یا بی‌اعتنایی مردانه و غیرقابل تشخیص بودند.

در «اشیاء تیز» و «شکاف باد»، این آسیب نسل‌ها را در بر می‌گیرد، که توسط مادرسالار تنسی ویلیامز کلارکسون – آمیزه‌ای از افسون‌های منفعل-تهاجمی و جذابیت تحسین‌آمیز – و توسط آما پروتئن اسکنلن، که هم دختر کوچک مامان را بازی می‌کند و هم با آب‌نبات چوبی تجسم می‌یابد، نشان داده شده است.

الیزابت پرکینز، مدیسون داونپورت و سیدنی سوینی، یک سال خوب را با همه چیز قوی سپری می کنند! و نقش‌های The Handmaid’s Tale نیز در داستانی می‌درخشند که در آن زنان زخمی هستند اما همیشه حیاتی و قدرتمند و مردان بی‌اثر، کوتاه‌قد یا بدتر از همه معمولی هستند.

این باعث می‌شود که کریون و مسینا به خاطر بیادماندنی‌شان خاطره‌انگیزتر باشند، زیرا با هدفشان در داستانی که انتظار ندارد هیچ یک از شخصیت‌هایشان روز را نجات دهند یا بتوانند کامیل را نجات دهند، مناسب است.

قبل از اینکه داستان واقعاً شما را وادار کند به کامیل اهمیت دهید، یک سوال که به نظر می رسد از پایین ترین نقطه شروع می شود، اما هنوز جای وحشتناکی برای سقوط دارد،وجود دارد: “چه کسی دختران ویند گپ را می کشد؟”

 

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا